تنها خواستهای که مادر شهید شیرودی از حضرت آقا داشت خواهر شهید «علی اکبر شیرودی» از پدر و مادرش به عنوان اسوه صبر و شکیبایی یاد میکند و میگوید: پدر و مادرم علاقه زیادی به علیاکبر داشتند؛ من فکر نمیکردم در غم شهادتش آنها این قدر صبوری کنند. شادی روحش صلوات
در جنگ کردستان برادرم به خاطر مشغله کاری چند ماه نتوانست به مرخصی بیاید. بعد از چند ماه که آمد، مادرم مانند پروانه دور علیاکبر چرخید و بیهوش شد. من آن لحظه فکر میکردم اگر برادرم شهید شود، برای مادرم چه اتفاقی خواهد افتاد. اما دیدم صبوریهای مادرم را. زانوی غم بغل نگرفت، بیتابی نکرد، بلکه 40 روز بعد از شهادت علیاکبر وارد فضای اجتماع شد و در شاخههای کمکرسانی به جبهه حضور فعال داشت. در آن ایام به دیدار خانواده شهدا و جانبازان میرفت تا به آنها روحیه بدهد و خودش نیز در کنار آنها روحیه بگیرد.
وی ادامه میدهد: مادرم برای مشکلگشایی روستاییان تلاش میکرد؛ منزل شخصیاش را پایگاه کمکرسانی به مناطق جنگی کرده بود؛ 6 ماه بعد از شهادت علیاکبر همراه با تعدادی از مادران شهدا با کاروانی از کمکهای مردمی به جبهههای جنگ رفت و با حضور در بین رزمندگان به آنها روحیه داد.
شیرودی بیان میدارد: مادرم اسوه صبر و استقامت و پایداری بود؛ او داغ سه فرزند جوان و داماد شهیدش را دید؛ اینها باعث نشد که روحیهاش را از دست بدهد و سی سال پرچم شهادت فرزندش را به دوش کشید و همواره تلاش کرد فرهنگ شهادت را در اذهان مردم زنده نگه دارد.
وی میافزاید: چند سال قبل که مادرم به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته بود، ایشان از مادرم پرسیدند: «چه خواستهای دارید؟» مادرم پاسخ داد: «سلامتی شما»، آقا فرمودند: «چند سال قبل هم که در منزل شما مهمان بودیم، شما همین را گفتید»، مادرم گفت: «ما شهید ندادیم که خواستهای داشته باشیم».
مادرم معتقد بود خانواده شهدا باید کار زینبی کنند و راه شهدا را ادامه دهند.
مـــآدر. . .
هر چه فکر می کنم
مسأله ی امروز ما
از غسل شبانه ی تو آب می خورد ! ! !
+بیا دست مرا بگیر. . .
ببر.......
کشان. . .
کشان. . .
کشان. . .
آنجا که دیگر دردی نیست!!!
روزها از پی هم در گذرند و غبار نسیان و فراموشی همه چیز را در خود خواهد بلعید الا تو ، مگر تویی که در کوران حادثه ها چون سرو ایستادی و بد اندیشان در حسرت یک لحظه تردید و ناله ی پشیمانی تو ماندند. تویی که گره بر چادر سیاهت زدی آنگونه که خود بتوانی خورشیدت را به خاک بسپاری. تویی که سر بر سجده بردی و از تقدیم اسماعیل هایت شکرانه به پا داشتی. مادرانه لالایی ایثار خواندی و کودکت را به مهر حسین فاطمه (ع)آنگونه پروراندی که جز سر باختن برای مکتب رسول الله(ص) ،هیچ بر سر شوریده نیاندازد.
گهواره ی همه ایثار ها، دامان پر مهر تو بود و تو نجوای نخست حماسه را در گوش اساطیر عالم خواندی. شانه های تو، محمل پرواز کودکی بود که کمی بعدتر، رایت سرافرازی یک ملت شد و نام تو، نام همه ی مادران پاکباخته عالم است. نامی که از مدینه آموختی نامی که برای همیشه شکوه فاطمی و خروش زینبی ات را در تارک تاریخ ثبت خواهد کرد.
هوالفاطر:
به مادرم زهرا:
مادرم سلام من که میدانم نامه را میخوانی آخر نامه از یک دل شکسته درآمده
مادرم حال و هوای این روزهای شهرما دیدنیس هر کس به دنبال تهیه وسایل عید
مادرم دغدغه مردم گرانی پسته و مد جدید لباس های بهاری و تعطیلات هوای کدام شهر بهتر است و...
مادرم به نظر تو امسال عید چگونه است؟؟؟
میگویندسال خوش یمنی است
مادرم راستی فاطمیه چندم است؟؟
میگویند چهارم عید است اشکال ندارد تا چهارم عید شادی ها ودید و بازدید هایمان را میکنیم بعد شما...
اصلا میگویند روایت اول معتبر نیس روایت دوم هم که بعد عید پس خیالمان راحت شد
مادرم خاک بر دهان من که نمیدانم چه میگویم
آخر مگرمادر مرده عید دارد؟
مادر این مردمان مارا نمیفهمند به ما میگویند شما افراطی هستید میگویند یعنی چیه
محرم عزا صفر عزا فاطمیه عزا رمضان عزا
مادرم از ماهم انتظار نداشته باش ماهم حرفی بیش نیستیم
اگر ما عزادار بودیم این وضعمان نبود این همه گناه این همه....
ولی مادرم ما پسران و دختران تو هستیم اینروزها که همه در تکاپوی شادی هستند
ما در غم شما عزاداریم لباس های عید ما پیراهن های مشکی و شال های عزایی است که
محرم برای پسرشما و حال برای شما بر تن میکنیم
مادرم امسال عید ما با صورت های زخمی خود به مردم اعتقاد خودرا نشان میدهیم که:
مادر مرده عید ندارد ..