سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزها از پی هم در گذرند و غبار نسیان و فراموشی همه چیز را در خود خواهد بلعید الا تو ، مگر تویی که در کوران حادثه ها چون سرو ایستادی و بد اندیشان در حسرت یک لحظه تردید و ناله ی پشیمانی تو ماندند. تویی که گره بر چادر سیاهت زدی آنگونه که خود بتوانی خورشیدت را به خاک بسپاری. تویی که سر بر سجده بردی و از تقدیم اسماعیل هایت شکرانه به پا داشتی. مادرانه لالایی ایثار خواندی و کودکت را به مهر حسین فاطمه (ع)آنگونه پروراندی که جز سر باختن برای مکتب رسول الله(ص) ،هیچ بر سر شوریده نیاندازد.

گهواره ی همه ایثار ها، دامان پر مهر تو بود و تو نجوای نخست حماسه را در گوش اساطیر عالم خواندی. شانه های تو، محمل پرواز کودکی بود که کمی بعدتر، رایت سرافرازی یک ملت شد و نام تو، نام همه ی مادران پاکباخته عالم است. نامی که از مدینه آموختی نامی که برای همیشه شکوه فاطمی و خروش زینبی ات را در تارک تاریخ ثبت خواهد کرد.

 

سالهاست در دایره المعارف آزادگان، نام تورا به جای همه خوبی ها درج کرده اند؛ به جای صبر ، به جای ایثار ، به جای حماسه ، به جای سرو و کوه و دریا. و چادر تو، پرچم عزت این دیار است. گلهای چادر تو اعتبار بوستان های سرزمین ماست. قامت تو، آبروی الوند و دماوند و سهند است.

برما ببخش، که وجود تو را در استعاره ها خلاصه کرده ایم. برما ببخش، که عُرضه ی نوشتنمان هم به پای نگاه تو نمی رسد. برما ببخش، که برخی خیابانهای ما حرمت نگاه لرزانت را نمی دارد. برما ببخش، از این تغافل درد آور، که گاه فراموشمان می شود ، تو و دردانه هایت هنوز همه که هنوز است سایبان این شهرید.

 

برما ببخش، که عُرضه ی نگاهمان به شَان چشمهای تو نمی رسد و مشغول قیمت ارزیم! طلای حماسه تو را درک نکرده و سرگرم ذخیره سکه های تمام و نیم و رُبعیم! از خود گذشتن را فراموش کرده ایم و از "خودرو" سخن می گوییم.

در هفت سین سبک زندگی مان، سربند و سنگر و سالهای فراغ تو و سرخی پیراهن فرزندتو و سفره دل پر محنتت را نگذاشته ایم. تورم آشک آلود چشم های تو را بی خیال شده ایم و دعوای نرخ دلار و نمودار تورم داریم. بر ما ببخش که بی تو مشغول دنیای پر زرق و برق خویشیم آنقدر مشغول که زرق و برق پلاکهای جامانده در هور یادمان رفت.

 


برما ببخش که حتی تریبون ها هم حرمت دل تو را نگه نمی دارند. تیترها ، و صفحات اول روزنامه ها جایی برای تو ندارند. کسی برای تو روزنامه زنجیره ای راه نمی اندازد. کسی به حرمت تو سایتش را بروز نمی کند. جشنواره ها فرصت اکران فیلم بلند حماسه تو را ندارند. برای خنده، بازار زده اند و خریدار خاطرات تو کم است. برما ببخش که آقای وصیت نامه های پسرت را گاه به غصه می کشانیم. و تو این همه عصیان را به لبخند مادرانه ای از سرگذراندی. اما مادر جان نکند آن لحظه ای که قاب عکس فرزند شهیدت را در آغوش کشیدی و مثل هرروز، هزار بار از غبار نداشته، زُدودیَش شکایت ما را کرده باشی؟

 


مادرانه دعایمان کن. ما همان مردم حماسه ایم ، مردم حضورها و نشورها، مردم راهیپیمایی ها و انتخاباتها. ما مردمان مشت های گره کرده و انگشت اشاره ایم. ما مردم "جنگ جنگ تا پیروزی هستیم"، ما هنوز هم مردم " راه قدس از کربلا می گذرد" هستیم. ما هنو هم مردم " انتقام سیلی مادریم" . ما هنوز هم آتشفشان های خاموش اما گوش به فرمان رهبریم تا اگر اشاره ای بنماید دیگر بار کربلای 5 ، والفجر 8 ، طریق القدس ، بیت المقدس ، فتح المبین ، کربلای 10 ، بدر و خیبری دیگر بیافرینیم.

 

 




تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم