القاب مشهور امام رضا(ع) ازکجا آمده اند؟
دربین امامان معصوم ما، هیچ کدام به اندازه امام علی (ع) اسامی ولقب های متعدد ومتنوع ندارد. بعد از ایشان اما رتبه دوم برای امام رضا(ع) است که شاید به علت ماجرای ولایتعهدی وشاید به خاطر حضور دربین ایرانیان ، صاحب القاب و عناوین متعدد است، از آن حضرت علاوه بر القابی که به همه ائمه معصومین (ع) گفته می شود (مثل ابن رسول الله؛ حجت الله ، امین الله و... خود امام) صاحب حداقل 50 لقب اختصاصی هستند.
هر کدام از این عناوین والقاب ، داستان و تاریخچه جداگانه ای دارند وبه یک وجهه از وجهه های حضرت اشاره می کنند. ما اینجا هشت لقب معروف تر از القاب امام هشتم را آورده ایم و در باره آنها حرف زده ایم. این هم خودش یک جور زیارت از راه دور است دیگر.
ابالحسن
دربین عرب رسم است که اگر بخواهندکسی را با احترام صدا بزنند، اسم او را صدا نمی زنند وبه جایش از کنیه او استفاده می کنند کنیه، لقبی است که با «اب» یا «ام» شروع می شود؛ یعنی پدر فلانی ویا مادر فلانی. معمولاً کنیه هر کسی را با استفاده از اسم فرزند بزرگ تر یا مشهورتر فرد می سازند؛ ولی گاهی هم هست که قبل از به دنیا آمدن فرزند می خواهند به یک نفر احترام بگذارند واورا با کنیه صدا بزنند درباره امام رضا(ع) هم همین اتفاق افتاده است . با اینکه امام (ره) خیلی دیر صاحب پسر شدند (امام محمد تقی یا جواد (ع)) اما به امام ازهمان جوانی کنیه داده بودند. از آنجا هم که آن حضرت سومین فرد از آل علی (ع) بود که اسم علی داشت (بعد از امام اول وچهارم)، کنیه جدشان - یعنی امام علی (ع) - را به ایشان دادند و آن حضرت را «ابوالحسن» صدا می زند. این کنیه را ظاهراً امام موسی کاظم(ع) برای حضرت انتخاب کردند. معمولاً درکتب شیعه از آن حضرت به عنوان ابوالحسن ثانی یاد می شود. ابوالحسن خالی یا باقید اول که امام علی (ع) هستند وابوالحسن ثالث، امام دهم حضرت علی بن محمد امام هادی (ع) هستند.
ثامن، ثامن الائمه یا ثامن الحجج
از آنجا که درزمان امام موسی کاظم(ع) ، انحرافی درمسیر تشیع صورت گرفت وگروهی برادر بزرگ تر آن امام - یعنی اسماعیل پسر امام صادق (ع) را امام هفتم خواندند، پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمری، پیروان ایشان تاکید فراوانی بر لقب «ثامن» یا هشتم داشتند تا آن اشتباه دیگر تکرار نشود .از نکات جالب تاریخ اینکه امام هشتم شیعیان، معاصر مامون عباسی بود که هشتمین خلیفه عباسی به حساب می آید.
رئوف
این لقبی است که بعد از شهادت امام به آن حضرت داده شده ودلیلش شهرت ایشان به برآورده کردن حوائج زائران است. اولین بار در«عیون اخبار الرضا» نوشته شیخ صدوق (متوفای 381ق) این لقب آمده وبعد از آن توسط دیگران استفاده شده است.
رضا
معروف ترین لقب امام هشتم رضاست. اما جالب است بدانید که این لقب را دشمن امام(ع) یعنی مامون به آن حضرت داده بود. چنان که طبری و دیگران می نویسند، بعد از ولایتعهدی امام (ع) مامون دستور دادبه نام آن حضرت سکه بزنند. روی این سکه ها که الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده:
«الامیر الرضا ولیعهد المسلمین علی بن موسی»
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود که اشعاری است که اولین بارمختار درقیامش که به خونخواهی امام حسین (ع) بود، در کوفه از آن استفاده می کرد(سال 76ق) این شعار یعنی «ما فقط به حکومت کسی از آل محمد راضی هستیم.» این شعار را بعدها داعیان عباسی (کسانی که برای قیام به نفع بنی عباس وعلیه بنی امیه دعوت می کردند، مثل ابومسلم خراسانی) هم به کار بردند وحالا مامون می خواست وانمود بکند که اوست که این شعار و آرزوی قدیمی را تحقق بخشیده است.
البته سیاسی بودن اقدام مامون، از همان زمان هم برملا شده بود. ومثلاً دعبل خزاعی- شاعری که معاصر امام (ع) و مامون بوده (متوفای 246ق)- درشعری سروده است:
«ایا عجبا منهم یسمونک الرضا/ وتلقاک منهم کلحه وغضون»
یعنی در تعجبم ازآنها که شما را «رضا» می نامند ولی از جانب ایشان رنج ها وسختی ها به شما می رسد.
حدیثی هم از امام جواد(ع) در «عیون اخبار الرضا» هست که درجواب سوالی که می گوید چرا پدر شما را رضا نامیده اند، فرموده اند: «زیرا مرضی (= مورد رضایت) خدا در آسمان ومرضی رسول خدا وائمه او درزمین بود». آن شخصی به سوالش اصرار می کند. می پرسد مگر باقی پدران شما مرضی خدا ورسول نبودند؟ امام جواب می دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود که مرضی موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون این حدیث بیشتر مورد توجه قرار گرفت ومثلاً مولف تاریخ «حبیب السیر» (نوشته شده حدود 930ق) درتوضیح لقب آن حضرت آورده است: « امام علی نام عالی نسب /پناه عجم، مقتدای عرب / ازوبود راضی جهان آفرین / از آن رو رضا گشت او را لقب».
سلطان
اسم ولقب سلطان تا قرن دوم هجری اصلاً کاربرد نداشته است ودر زمان هارون الرشید، برای اولین بار به وزیر معروفش - جعفر برمکی سلطان لقب داده شد. این واژه ابتدا به معنای پادشاه نبود وبه معنای شخصی بود که تسلط برامور دارد(مثل سایرصفت هایی که بر وزن فعلان ساخته می شود . مثلاً «قرآن » یعنی خواندنی.) اولین سلطان هم جعفر وزیر بود که در دوره ای کنار خلیفه، سلطان هم وجود داشت.بعد از سرکوبی برامکه اما تا مدت ها دیگر سلطانی وجود نداشت تا درزمان ولایتعهدی امام هشتم(ع) این لقب را دوباره به ایشان دادند.
در دوره های بعدی هم این لقب برای ایشان باقی ماند وبه معنای غیر از پادشاه استفاده شد .مثلاً در «تاریخ نیشابور» (تالیف 400 ق) از آن حضرت با عنوان «حضرت سلطان» یاد شده . حافظ (متوفای 792ق) سروده: «قبرامام هشتم وسلطان دین، رضا از جان ببوس وبر در آن بارگاه باش.» وگونزالس کلاویخو، سفیر اسپانیا که در قبل از عهد صفوی به ایران آمد (806ق) درسفرنامه اش آورده است :«رسیدیم به شهر مشهد یعنی محل شهادت امام رضا (ع) که به نام سلطان خراسان مشهور است...»
ضامن آهو
بعد از «رضا» مشهورترین لقب امام هشتم همین «ضامن آهو» است وجالب اینکه درهیچ کدام از منابع کهن تاریخی ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نیامده است.قدیمی ترین منبعی که چنین لقبی آورده ، این شهر آشوب (متوفای 588ق) در«مناقب آل ابی طالب» است که د ر وصف آن حضرت - جایی که درجریان ذکر وقایع سفر امام (ع) به ایران به نیشابور می رسد- یک بیت شعر از شاعری به نام «ابن حماد» نقل می کند که به این شکل :«الذی لاذت به الظبیه والقوم جلوس / من ابوه المرتضی یزکو ویعلو و یروس» یعنی اوکسی است که آهوی ماده به او پناه آورد؛ درحالی که گروهی نشسته بودند. او کسی است که پدرش علی مرتضی(ع) است وهمواره درحال تزکیه وتعالی وبالا رفتن است. این درحالی است که روایت پناه آوردن آهوی ماده، دوقرن قبل از این کتاب برای پیامبر (ص) روایت شده است.
طبرانی (متوفای 360ق) در «المعجم الکبیر» وامام بیهقی (متوفای 430ق) در«دلایل النبوه» نقل کرده اند که روزی پیامبر از کنار شکارچیانی می گذشت که آهویی شکار کرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پیامبر به شکارچی ها فرمود که آهو را رها کنند تا برود به بچه هایش شیر بدهد. وبرگردد. شکارچی ها پرسیدند: «درقبال چه چیزی آن را آزاد کنیم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شکارچی ها هم آهو را به حضرت بخشیدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.
درعوض، شیخ صدوق (متوفای 381ق) درکتاب «عیون الاخبار الرضا» داستانی را نقل می کند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی (متوفای 350ق) . ابومنصور طوسی ، کسی است که به دستورش داستان های «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقیقی وبعد فردوسی آن را به نظم کشیدند.
ابومنصور طوسی تعریف می کند که در جوانی اش یک بار برای شکار رفته بوده. آهویی گیرش می آید.او را دنبال می کند. آهو می رود ومی رود تا به مزار حضرت رضا(ع) می رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقیب او بر می دارد. خود ابومنصور که سنی مذهب بوده، داخل مزار هم می رود. اما به جز پشکل آهو چیزی پیدا نمی کند. ابومنصور می گوید از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زیارت آن حضرت می رود.
به نظر می رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام این دو داستان با هم آمده باشد.
عالم آل محمد
ائمه معصومین ما (ع) همگی از علمای عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم این لقب را داده بودند. با این حال شهرت امام رضا(ع) به برتری علمی برهمعصرانش از آنجا آمده است که مامون که خودش هم از دانشمندان بود. و«اعلم بنی عباس» به حساب می آمد دردوره ولایتعهدی، مناظرات متعددی را بین امام رضا (ع) و علمای دیگر مذاهب ترتیب می داد.
انگیزه مامون از این کار را بعضی مثل طبری (درتاریخ طبری) علاقه او به علم ودانش ذکر کرده اند وحاکم نیشابوری (درتاریخ نیشابور) می گوید که این کار را می کرد تا نقاط ضعف احتمالی امام رضا (ع) را برملا کند وبه جایگاه ایشان توهین کند.به هر حال، هدف هرچه که بود نتیجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) ودادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود. برای آنکه به صحت این حرف پی ببرید، می توانید موضوع یکی از جلسات این مناظرات را در دو منبع سنی («عقدالفرید» نوشته ابن عبد ربه اندلسی، متوفای 328ق) و شیعه («عیون اخبار الرضا»، نوشته ابن بابویه یا شیخ صدوق، متوفای 381ق) بخوانید که دقیقاً عین همان را نقل کرده اند.
غریب یا غریب الغربا
ممکن است تصور شود لقب «غریب» برای امام هشتم (ع) به خاطر دوری آن حضرت از شهر پیامیر(ص) یعنی مدینه بوده است اما از بین امامان ما ، فقط دوامام بوده اند که به طور کامل درمدینه زندگی کرده اند (امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . سه امام اول دوره ای را در کوفه بوده اند وامام سوم پس از ترک مدینه به اجبار وحرکت به سمت مکه، عاقبت در سرزمین عراق به شهادت رسید.امام چهارم که به اسارت تا دمشق هم رفتند واز امام کاظم(ع) به بعد هم همه ائمه در بغداد وتحت نظر خلفای عباسی بودند (جز امام رضا(ع) که درمرو تحت نظر بودند) با این حساب، این لقب نباید تنها به این دلیل باشد.
به نظر می رسد که این لقب را خود امام و نزدیکان آن حضرت شایع کرده اند تا مانع از موفقیت اقدام سیاسی مامون که می خواست از ولایتعهدی امام رضا (ع) سوء استفاده بکند، بشوند.
همچنان که امام رضا (ع) در وقت حرکت به سوی ایران، از اهل بیتشان خواستند تا گریه و نوحه بکنند، یا وقتی که دعبل خزاعی درمرو خدمت ایشان رسید وشعری را که در رثای شهادت امامان قبلی برای آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبیت اضافه کردند: «وقبر بطوس یالها من مصیبت / الحت علی الاحشا بالزفرات / الی الحشر حتی یبعث الله قائما/ یفرج عنا الغم والکربات» یعنی «وقبری در طوس است که مصیبتش غم را تا روز قیامت در دل ها می افروزد تا اینکه خداوند قائمی را برانگیزد واندوه را از دل ما برطرف کند.» دعبل پرسیده بود: « یابن رسول الله! من چنین قبری را نمی شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصیده اش را با دوبیت امام، این طرف و آن طرف برای شیعیان می خواند.
مرتضی
این لقب به معنای مورد رضایت و پسندیده ، لقبی است که شیعیان دربرابر لقب «رضا» که مامون به آن حضرت داده بود برای ایشان به کار بردند، ، لفب مرتضی البته ازالقاب مشترک بین آن حضرت با سایر ائمه (ع) است واگر هم درمتنی، مرتضای خالی دیدید، قاعدتاً منظور امام اول(ع) است؛ اما در صلوات خاصه امام رضا هم این لقب بلافاصله بعد از لقب رضا آمده است:«اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی»
راسخون
بهره ا ی از لحظه های با قرآن بودن
اگر می خواهی سعادت را در زندگی دنیایی و شهادت را به عنوان مرگ بچشی و برای درمان بیماری هایت به دنبال شافی مطمئن و حاذقی می گردی ؛ با قرآن آشتی کن !
دیده ای شان ... هر حرفی که می زنند ، همه اش از قرآن برایت شاهد مثال می آورند ... به رفتارشان که نگاه می کنی ، کمی اگر آیه ها را به خاطر سپرده باشی ؛ با عمل وحرکتش ، فوری و ناخود آگاه آیه ای از آیات نور توی ذهنت جرقه می زند ... اصلاً حرف زدنشان ، کار کردنشان ، نشستن و برخاستنشان، یک کلام همه زندگیشان رنگ و بویی از آیات نور دارد ؛ برای همین هم است که زندگی شان سراسر نور است و خیر و برکت ... نفس شان آنقدر پاک است و ملکوتی که وقتی برای لحظاتی با تو هم کلام می شوند ، دیگر از شنیدن سخنانشان سیر نمی شوی ، همه اش عطش داری که بیشتر و بیشتر برایت سخن بگویند و آن ها ... کمتر سخن می گویند و بیشتر عمل می کنند ...
هم نشین شدن در هر لحظه و هر مکان با قرآن، در لحظه لحظه زندگی شان چنان تأثیر گذاشته که دیگر زیستن بی قرآن برایشان معنا و مفهومی ندارد . پای سخنانشان که بنشینی تا برایت از انس با قرآن بگویند، چنان با آن آیات نور تشنه ات می کنند که جز رسیدن به آن همه حظ وافر هیچ مقصد دیگری در پیش نخواهی گرفت...
شفا را در قرآن جستجو کنید !
پای سخنش نشسته ام . از بهره های وافرش از قرآن برایم می گوید ... می گوید: وقتی با قرآن انس گرفتی ، درمی یابی که قرآن شفا برای بیماری های روحی و روانی توست : « و نُنَزِلُ مِنَ القرآنِ ما هُوَ شفاءُ و رَحمـة لِلمؤُمِنینَ ؛ ما از قرآن آن چه را برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می کنیم ».1
سخن امام علی علیه السلام را شاهد مثال می آورد، برای تضمینی بیشتر که : « وتَعلَّمُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ رَبیعُ القُلوبِ و َاستَشفُوا بِنُورهِ فَاِنَهُ شِفاءُ الصُدور ؛ قرآن را فرا گیرید که بهار دل هاست و از نور آن شفا بجویید که شفای سینه هاست ».2
می گوید : قرآن طریق هدایتی است که به سر منزل مقصود می رساندت : « ذلِکَ الکِتابُ لارَیبَ فِیهِ هُدیً لِلمُتقین ؛ هیچ شکی در این کتاب نیست و آن هدایت برای پرهیزگاران است ».3
کتابی است که سبب خیری می شود که حجاب خودبینی از جلوی دیدگانت کنار رود و تو ، خود را نیازمند به استفاده از آیات وحی احساس کنی ... داستان حضرت موسی علیه السّلام را برایم می گوید که با آنکه پیامبر برگزیده خدا بود ، به آن مقام قناعت نکرد و در ملاقات با خضر علیه السّلام اظهار داشت: « هَل اتَبعُکَ عَلی اَن تُعَلَّمَن مِما عُلِمتَ رُشداً ؛ آیا پیروی (همراهی) تو نمایم تا آن چه را آموخته ای ، از بصیرت و رشادت به من بیاموزی ».4
سخن امام علی علیه السلام را شاهد مثال می آورد، برای تضمینی بیشتر که : « وتَعلَّمُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ رَبیعُ القُلوبِ و َاستَشفُوا بِنُورهِ فَاِنَهُ شِفاءُ الصُدور ؛ قرآن را فرا گیرید که بهار دل هاست و از نور آن شفا بجویید که شفای سینه هاست »
نتیجه هم نشینی با کلام نور
انس با قرآن
می گوید : همنشین قرآن که می شوی و با آن انس می گیری ، خواهی نخواهی همه تیرگی ها و آلودگی ها رخت بر می بندد و جایش را سپیدی و نورانیت و شفافیت می گیرد . وقتی کلمات وحی بر صفحه دلت جای گرفت ، خواه ناخواه جایی برای اغیار باقی نمی ماند و نفست لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق درآن می شود: « یُخرِجُهُم مِنَ الظُلُماتِ اِلِیَ النُورِ وَ یَهدیِهم اِلی صِراطٍ مستقیمٍ ؛ آنان را از تاریکی ها به روشنایی می برد وآنان را به راه راست راهنمایی می کند ».5
من هنوز تشنه شنیدنم و او سخاوتمندانه هر آنچه را که در دل دارد از حظ های وافر از همنشینی اش با آیات نور، برایم بازگو می کند ... می گوید: به دنیا که دل بسته باشی ، از یاد خدا غافل می شوی تا جایی که نور فطرت خداوندی در ضمیرت رو به خاموشی می گراید ، اما وقتی همدل و همراه می شوی با آیه های روشن زندگی ، باطنت از این آلودگی ها ، پاک می شود و تو محرم اسرار ربوبی می شوی : « قَد جائَکُم مِن اللهِ نورٌ و کِتابٌ مُبینُ یَهدی بِه اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ و سُبُلَ السَّلامِ ؛ از جانب خداوند ، برای شما نور و کتاب مبینی آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که رضای او را بخواهد ، به راه های سلامت هدایت می کند .»6 همان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « اگر در زندگی ، خواستار سعادت و در مرگ ، طالب شهادت هستید ، اگر نجات در روز حسرت ، و سایبانی درگرمای محشر می خواهید و اگر هدایت را در روز سرگردانی و حیرت قیامت می خواهید ، قرآن بیاموزید ؛ زیرا که آن کلام خدا و ایمنی از شیطان است و مایه برتری در میزان ».7
« قَد جائَکُم مِن اللهِ نورٌ و کِتابٌ مُبینُ یَهدی بِه اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ و سُبُلَ السَّلامِ؛ از جانب خداوند ، برای شما نور و کتاب مبینی آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که رضای او را بخواهد ، به راه های سلامت هدایت می کند»
با قرآن صبر و پایداری را تجربه کنید!
قرآن کریم
از صبر برایم می گوید و پایداری و استقامت ... از میزان تحمل آدمی می گوید که به خودی خودش کم است و اندک که آدمی عجول است و ناصبور : « وَ کانَ اْلإِنْسانُ عَجُولاً ؛ و انسان، همیشه عجول بوده است .»8 اما وقتی قرآن را مونس خویشتن دانستی ، وقتی که در زندگی ات دچار سختی شدی ، به جای اینکه خودت را گم کنی ، به یاد پروردگار خویش می افتی که در کلامِ حق مژده داده است به تو که : « فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ؛ به یقین با (هر) سختى گشایشی است .»9 و تو اگر این آیه را آویزه گوش خود کنی ، هیچ گاه از سختی های راه نمی هراسی و بر مشکلات غلبه می کنی ... به گرفتاری ها که می رسی و فقر گریبانت را می گیرد، غمگین نمی شوی که بر عکس احساس خوشحالی هم می کنی ؛ چرا که می دانی گرفتاری و فقر او را می سازد و تو ، به یاد انیس خویش می افتی که فرموده است : « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ ؛ ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند ، (پیامبرانی) فرستادیم ؛ (و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند) ، آنها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم ؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق) ، خضوع کنند و تسلیم گردند ».10
او می گوید و می گوید و من ، هر بار تشنه تر می شوم برای سخنانش که مرهمی می شوند بر جان شعله ورم در آتش عشق ... می خواهم یکی شوم و همدل و همراه با کتاب عشق ... می خواهم انیسم شوند آیه های نور در جاری لحظه لحظه های زندگی ام ... کویر جانم آب حیات می طلبد و آیه های نور بهشت طراوت را به من وعده می دهند ... اگر رفیق راهی ، همراه شو ... بسم الله ...
بخش قرآن تبیان
پی نوشت:
1. اسراء: 82 .
2. نهج البلاغه، خطبه 109 .
3. بقره: 2 .
4. کهف: 66 .
5. مائده: 15 .
6. همان: 15و 16 .
7. وسائل الشیعه ، ج4 ، ص 825 .
8. اسراء: 11 .
9. انشراح : 5 .
10. انعام : 42.
امام زمانمان را بیشتر بشناسیم !
در معرفت امام زمان
همانطور که اعتقاد به توحید و نبوت و معاد، بدون ایمان به ولایت امیر المومنین علیهالسلام و برائت از غاصبین حق خلافت ارزشی ندارد، و به همانگونه که نماز و حج و دیگر عبادات ، بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام پشیزی نمیارزد ، همه این اعتقادات وعبادات اگر انجام شود وانسان به ولایت اهل بیت نیز ایمان داشته باشد ولی امام زمان خویش را نشناسد ، از هیچ یک از معتقدات خود ، حتَّی از ولایت ائمه قبل نیز بهرهامند نخواهد گردید .
بهترین سند بر ادعای فوق، روایت مشهوری است که اهل سنت وشیعه آن را نقل نموده وبر آن اعتماد کردهاند وآن اینکه ؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: « من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة ؛1 کسی که بمیرد وامام زمان خویش را نشناسد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
معنای جاهلیت در این روایت چیست؟
هرچند که خسته ایم از این حال، نیا
شرمنده اگر ندارد اشکال، نیا
ما خط تمام نامه هامان کوفیست
آقای گلم زبان من لال، نیا
جای بسی تاسف است که در جامعه ای آلوده، ناپاک و نا مناسب منتظر ظهور یک انسان والا و وارسته باشیم. که این نه شرط ادب است نه شرط مهمان نوازی.....پس باید به پا خیزیم و با ادب حضور جامعه را برای ظهور آماده کنیم.
این جمعه هم گذشت...........آقا نیامدی.............وای به روزگار ما