رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش.
چه امضا بکنی ،چه امضا نکنی ،من میرم!
اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست.
شاید هم جنازه ام پیدا نشه!
در دل مادر آشوبی به پا شد.
رضایت نامه را امضا کرد.
پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت.
-جنازه ام را که آوردند ، یه وقت خودت را گم نکنی .
بیهوش نشی هااا
چادرت را هم محکم بگیر!
****************************
تو چه با غیرت نگران چادر مادرت بودی
و مردان شهر من چه راحت چادر از سر زنانشان برداشتند.
من از گفتن شرمنده ام شرم دارم!!!