ای کاش عرفه نمی خواندی، حسین!
با این مناجات، در این سوی تاریخ، ذهن ها هنوز در حیرت تک تک واژگانی اند که حسین بر لب آورده است. گزاف نمی گویم: عقل می رباید مناجات عرفه حسین (علیه السلام).
گام های برهنه امام، مهربان تر از گرمای آفتاب عرفات؛
اشک چشمان حسین، زلال تر از صافی هفت آسمان؛
و دستان به دعا برخاسته اش، سرشارتر از چشمان اشک بار آل الله که در اطرافش حلقه زده اند،
همه نشانه هایی است که عرفات حسین را به عاشورایش پیوند خواهد زد.
آن روز عرفه، هنوز کسی نمی دانست که حسین این واژه های پرالتهاب را چرا چنین کنار هم می چیند:
ای مونس و مامن و یاورم، در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی؛
ای تنها امید و پناهگاهم، در محاصره اندوه و غربت و خستگی؛
ای توشه و توان سختی هایم؛
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو...
با این مناجات، در این سوی تاریخ، ذهن ها هنوز در حیرت تک تک واژگانی اند که حسین بر لب آورده است. گزاف نمی گویم: عقل می رباید مناجات عرفه حسین (علیه السلام).
آن روز عرفه، هنوز کسی نمی دانست که با همه خاندانی که امام هنگام دعا گرد خویش جمع آورده بود، برای عاشورایش لحظه شماری می کرد و مناجاتش، رضایتنامه ای بود برای عاشورا. اما هیچ صدایی از «هل من ناصر» در مناجات عرفه نمی یابی. گویی حسین(علیه السلام) در عرفه، همه داشته هایش را بر روی دو دست بالا گرفته است و آنقدر می گرید تا پروردگارش از او بپذیرد.
هنوز زینب نمی داند معنای ثارالله و ابن ثاره را؛ معنای عزیز شدن حسین با این واژگان عرفه را؛ و نمی داند، که با هر کدام از این وازگان، در یک عاشورا، سنگی بیشتر به سویش نشانه خواهد رفت. نمی داند معامله حسین با خدایش را .
خدای من،
اینک من پیش روی توام و در اختیار تو...
آقای من،
این منم، بال گسترده و پر شکسته و دلتنگ و حقیر...
... ساعتی از ظهر گذشته است. عاشوراست. برای امام رمقی نمانده است. محاسن خون آلود حضرت اباعبدالله، خاک آلود می شود. صورت امام بر خاک افتاده است. این آخرین زمزمه حسین است: الهی رضا بقضائک و تسلیما لامرک.
یادت می آید اولین جمله عرفه را: الحمدالله الذی لیس لقضائه دافع!
... دوست دارم بگویم: ای کاش عرفه نمی خواندی، حسین!
موسسه آینده روشن