علی در سوگ فاطمه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ عَنّى وَ عَنِ ابْنَتِکَ النّازِلَةِ فى جِوارِکَ، وَالسَّریعَةِ اللَّحاقِ بِکَ.
قَلَّ یا رَسُولَ اللّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرى، وَ رَقَّ عَنْها تَجَلُّدى . . .
اَمّا حُزْنى فَسَرْمَدٌ، وَ اَمّا لَیْلى فَمُسَهَّدٌ، اِلى اَنْ یَخْتارَ اللّهُ لى دارَکَ الَّتى اَنْتَ بِها مُقیمٌ . . .
وَالسَّلامُ عَلَیْکُما سَلامَ مُوَدِّع ، لا قال وَ لا سَئِم . . .
نهج البلاغه/خطبه 202
امیرالمومنین (علیه السلام) روزى به شخصى از بنى سعد که درباره فاطمه (سلام الله علیها) و زندگیش سئوال کرده بود فرمود:
- الا احدتُک عنى و عن فاطمه الزهراء علیها السلام آیا دوست ندارى از خود و فاطمه (سلام الله علیها) براى تو سخن بگویم،
- انهاکانت عندى: او روزگارى را در کنار من گذارند،
- فاستقت بالقربه حتى اثر فى صدرها: آنقدر سقائى کرد و با مشک بخانه آب آورد که روى سینه اش اثر گذاشت.
- و طحنت بالرحى حتى مجلت یدها: آنقدر گندم آسیاب کرد که دستهایش پینه بست.
- و کسحت البیت حتى اغبرت ثیابها: آنقدر خانه را رفت و روب کرد تا بر جامه اش خاک و گرد نشست.
و اوقدت تحت القدر حتى ر کنت ثیابها: آنقدر زیر اجاق در آتش دمید که پیراهنش خاک آلود شد.
فاصابها من ذلک ضر شدید: و از این بابت بر او صدمه سختى وارد آمد.
او در کارهاى خانه چندان گرفتار بود که با یکدست آسیاب را به گردش مى انداخت و با دستى دیگر فرزند خود را در آغوش گرفت و شیر مى داد و پیامبر دلداریش مى داد که دختر تلخى هاى دنیا را بچش تا در آخرت شیرین کام باشى.
محجة البیضاء
******************
غیبت یا غفلت
بلای جانسوز عصرما غیبت نیست ، غفلت است ...
کدام عاشقی بی یاد معشوق زیستن می تواند؟
کدام عاشقی بی خاطره معشوق یک لحظه سر می کند ؟
کدام عاشقی هرازگاه به یاد معشوق می افتد ومحبوب را در ردیف دیگر امور روزانه خویش میبیند؟
کدام عاشق هجران کشیده ای ، خورد و خوراک و خواب و لذت میفهمد ؟
این ننگ و عار برای معشوق نیست که از معشوق بشنود که ما تو را از یاد نمیبریم و مراعات تو را فرو نمی گذاریم و او ...
و او بی اشتیاق زیارت معشوق سرکند و یا او را فرو بگذارد ؟
این اوج بی معرفتی محب نیست که بداند و بشنود که محبوب به شادمانی او شاد می شود، با اندوه او غمگین میگردد ، مریضیاش محبوب را بیمار می کند ،هرگاه دست به دعا بردارد، محبوب آمین میگوید و آن زمان که سکوت کند،محبوب برایش و به جایش دعا می کند و او سر از پای نشناسد و قالب تهی نکند؟
آری بلای جانسوز عصر ما غفلت است، غیبت نیست. و غیبة منا . او غیب نیست ، پرده برچشمهای ماست .
چه کسی صادقانه دست به دعا برآورده است، مخلصانه امام خویش را طلب کرده است ، و پاسخ نگرفته است؟...
هرکس به قدر جام معرفت خویش ،از دستهای امام نوش میکند .
امام دست نیافتنی نیست ، دستهای مابسته است .
امام در پرده غیبت نیست ، پرده برچشمهای ماست .
و آنچه ما را از زیارت امام محروم می کند ،غیبت امام نیست، غفلت ماست .
نامه یک جانباز به حاتمی کیا بعد از برنامه راز
تو "دعوت" نشده ای که برای ما "گزارشی از یک جشن" بدهی و بروی. تو آمده ای تا فاصله " از کرخه تا راین" را با بلیط "آژانس شیشه ای" طی کنیم تا به ساحل" موج های مرده" برسیم
به گزارش وبلاگستان مشرق، نویسنده وبلاگ "اسرار" پس از حضور ابراهیم حاتمی کیا در برنامه راز، در مطلبی که در وبلاگ خود منتشر کرد، نوشت:
فیلمساز متعهد و انقلابی، جناب ابراهیم حاتمی کیا؛
سلام
این نوشتار، مطالبی نامه گونه است که با وجود درگیری فراوان با خودم بعد از برنامه راز، قانع شدم تا چند جمله ای برایت بنویسم. چرا که تو بلبل عاشقی هستی که بنا به وعده سید مرتضی (آوینی) قرار شده که تنها برای شقایق ها بخوانی. برای بسیجی ها! یادت که نرفته ؟
« اما تو « ابراهیم جان »، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجی ها فیلم مساز، و هرگاه خسته شدی، این شعرگونه را که یک جانباز برایت نوشته است بخوان:
ای بلبل عاشق، جز برای گل ها مخوان!
دست دعای دلسوختگان
آن همه بلند است
که تا آسمان هفتم می رسد.
من پاهایم را بخشیده ام
تا این رل سوخته را
به من بخشیده اند.
اما اگر پاهایم را باز پس دهند
تا این دل سوخته را بازستانند
آنچه را که بخشیده ام
باز پس نخواهم گرفت.
دل من یک شقایق است، خونین و داغدار.
ای بلبل عاشق،
جز برای شقایق ها مخوان!"» ( نوشته سید شهیدان اهل قلم درباره حاتمی کیا)
بعد از برنامه راز نادر طالب زاده نکاتی چند را جسته و گریخته به ذهن سپرده ام که اینک بدون ترتیب منطقی و گفتاری تو، بلکه بنا بر آنچه گرته برداری کرده ام در چند محور برایت ارسال می کنم.
1- در برنامه تاکید کردی که دوست داری همچنان از رزمنده ها و حتی زندگینامه کسانی چون چمران فیلم بسازی اما فیلمسازی درباره دفاع مقدس کار سختی شده است.
آخر برادرم مگر تو بسیجی نیستی؟ بسیجی مرد میدان های سختی است. اگر تو هم این را بگویی و از سختی کمر خم کنی دیگر چه انتظاری از مشتی دوربین به دست که اسم خود را کارگردان گذاشته اند اما به مثابه یک کرگدن، ارزش های دفاع مقدس را بار پیک نیک کرده و به تفرُِج یغما برده اند می توان داشت؟
برادر؛ عرصه، عرصه سختی است اما از یاد نبر ما ابراهیمی را شناخته و دوست داریم که در عرصات سخت و در وانفسای بی کسی و مخمل زدگی سینمای پس از انقلاب پا به عرصه گذاشته و با بایکوت آثار سخیف برخی فیلمسازان، انقلابی نو در آن مقطع به وجود آورد. یادت هست سید مرتضی چه می گفت؟ : «ظهور حاتمی کیا در سینمای انقلاب واقعه ای است نظیر انقلاب. هر کس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی کیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت.».
همه حرفم اینست، می پذیریم که ناملایماتی وجود دارد، امکانات و توجهات بسیار کم است اما اینها برای بسیجی مانعی به شمار نمی آید که پا را پس بکشد. سید شهیدمان با سید الشهداء محشور باشد که درباره ات نوشت: « شاید باشند فیلمسازانی که مهارت تکنیکی شان در سینما ازحاتمی کیا بیش تر باشد، اما هیچ کدام" بسیجی" نیستند... و من به بسیجیان امید بسته ام».
2- برادرم، در گفته هایت و درباره اعتراض ها به آخرین ساخته ات گفتی که چنین هجمه هایی همیشه بوده و تازگی ندارد. اما چند سوال و نکته ذهن مرا بدجوری به خودش مشغول کرده است.
کسی برچسب حزبی بودن به تو نزده و نباید بزند. تو متعلق به همگانی؛ چرا که دفاع مقدس و همه وابسته هایش متعلق به همه اند. تو هم میراثی از میراث های دفاع مقدس مایی، اما نباید این نکته را از یاد برد که بعضی اوقات فاصله آنچه می بینی و می خواهی با آنچه باید باشد بسیار است. خیلی وقتها شکل قرار گرفتن و زاویه دید سبب بروز چنین اختلافی می شود. ممکن است بگویی زاویه دید من در فیلم هایم متعلق به خودم است مثل هزار کارگردان که تنها از دریچه دوربین خودشان دنیا را نگاه می کنند. ما نیز این حرف را قبول داریم اما نه از کسی چون ابراهیم حاتمی کیا. نه از خالق آژانس شیشه ای. نه از خالق موج مرده.
تو نمی توانی، آری نمی توانی بگویی من سلیقه خودم را اعمال می کنم. چرا که تو متعلق به خودت نیستی! تو حلقوم و حنجره ای هستی که صدای میلیون ها نفر را بانگ زده و به گوش همه دنیا می رساند. تو "دعوت" نشده ای که برای ما "گزارشی از یک جشن" بدهی و بروی. تو آمده ای تا فاصله " از کرخه تا راین" را با بلیط "آژانس شیشه ای" طی کنیم تا به ساحل" موج های مرده" برسیم. تو "مهاجر"ی هستی که به خودت کوچکترین تعلقی نداری.من تو را بارها دیده ام که با "روبان قرمز"ی بر گردن "بوی پیراهن یوسف" می دادی تا ما نیز با اندکی از "خاکستر سبز" تو که بر سر مالیده ایم با تو عازم " وصل نیکان" شویم.
هیچ کس نمی گوید و نمی تواند بگوید، تو به دلخواه جریانات روز سیاسی و اجتماعی دوربین به دست بگیر. اما کسانی هستند که به حق معتقدند که تو تا همیشه باید بلندگویی برای فریاد زدن درباره آنچه از یاد رفته و بر باد گرفتار آمده باشی. چرا باید ابراهیمی که جز برای شقایق ها نباید بخواند به گونه ای طی طریق کند که مشتی گل زنبق و هندوانه های ابوجهل و گل های مرداب رو، گمان کنند که بلبل ما برای آنها نیز می خواند. آنان کَرَند از اینکه صدای چنین بلبلی را بشنوند.
مگر می توان ابراهیم بود و در آتش رفت و سوخت؟ ابراهیم ها همیشه سلامت از آتش بیرون آمده اند اما چه بهتر که گرد خاکستر بر تن ابراهیمِ ما نماند. تا بسیاری گمان نکنند که ابراهیم نه به آتش که به انبار ذغال و دود و سیاهی رفته و برگشته نه به دل آتشِ مهیبِ مبارزه با تهاجمات فرهنگی و صدمات ضد انقلاب.
3- همان گونه که گفتی تلاشت باز کردن گره ای از مشکلات کشور است، من و بسیاری دیگر معتقدیم یک سری گره است که جز به دستان تو و امثال تو باز نمی شود. چون تو بسیجی هستی. هر چند دیگر چفیه بر گردن نیاندازی. اما مگر بسیجی با چفیه اش شناخته می شود؟ بسیجی با بسیجی که برای همت و هدفش می کند شناخته می شود. تو را از چند فرسخی می شود فهمید بسیجی هستی.
اما ابراهیم جان؛ سخن آخرم؛ تو را به خدا، تو را به فاطمه، فقط برای شقایق ها بخوان. بگذار هر که هر چه می خواهد بگوید و بنویسد. تو همیشه برای انقلاب و جنگ خواهی ماند و فیلم خواهی ساخت. حال، چه کنیم که بعضی وقتها دوربین هم شیطنتش می گیرد و به جای پرداختن به سفیدی ها ، دلش نمایش کمی تیرگی و تاری می خواهد. هر چه هست و هر کجا هست باشد، ابراهیم مال ماست.
چرا ماجرای اصحاب فیل در جریان حمله سپاه یزید به کعبه تکرار نشد؟
ـ طبق آیات قرآن خداوند هرکس را که ظالمانه و ملحدانه نسبت به کعبه قصد سوء داشته باشد عذابی دردناک می چشاند: "و من یرد فیه بالحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ الیم"(سوره حج- آیه 25) بر اساس این سنت تغییر ناپذیر و حکم جاودانه ی الهی واقعه ای که در عام الفیل روی داد و در آن سپاه ابرهه به عذاب الهی گرفتار آمد، اتفاقی منحصر به فرد یا تصادفی نیست.
اما در خصوص پناهنده شدن ابن زبیر و حمله ی حجّاج ثقفی به کعبه و ویران کردن خانه ی خدا اتفاقی نیافتاد. سوال این است که در واقعه ی اهانت به مسجد الحرام و تخریب کعبه چرا آنچه درباره ی اصحاب فیل جاری شد بر سر حجّاج نیامد؟
شیخ صدوق اینگونه پاسخ می دهد:
زیرا هدف حجّاج دستگیری ابن زبیر بود و نه ویرانی کعبه و ابن زبیر ضدّ حق یعنی مخالف حضرت سجّاد علیه السلام بود. وقتی این مرد ضدّ حق در کعبه متحصن شد خداوند اراده فرمود برای مردم بیان کند که به او پناه نخواهد داد از این رو مهلت داد تا کعبه را بر سر او ویران کنند.(من لا یحضر- ج2 – ص 249)
آیت الله جوادی آملی در کتاب صهبای حج پس از ذکر این نکته اضافه می کند:
پس تفاوت ابرهه و حجّاج دراین است که ابرهه ی ستمگر قصد داشت قبله و مطاف حنفا را ویران سازد اما حجّاج ستمگر قصد بدی نسبت به کعبه نداشت. مقصود وی در آن هنگام فقط تسلّط بر ستمگری همچون خود او بود که امام زمان خویش یعنی حضرت سید الشهدا و امام سجاد علیهما السلام را نشناخت... از این واقعه به خوبی روشن می شود که ضدیت با ولایت و امامت آنچنان مطرود است که هرکس با مقام رهبری امام معصوم علیه السلام مخالف است و او را تنها می گذارد و یاری نمی کند بلکه در برابر او موضع می گیرد و خود داعیه ی خام رهبری را در سر می پروراند، اگر در کعبه هم پناه ببرد از امان خاص الهی برخوردار نیست. از این حادثه قدر امام و حرمت ولایت و عزت الهی به خوبی دانسته می شود.(جرعه ای از صهبای حج- ولایت روح حج- صص 49)