سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رهبر
یکشنبه 89/10/19 | رحیمی

رزمنده‌ها از رهبر می‌گویند


رویشگاه رزم‌آوران

در گوشه لچکی، یعنی جایی که کربلای8 در آن زمان انجام گرفت، تمام بچه‌های لشگر سیدالشهدا مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند و تعداد زیادی شهید شدند. در جزایر هم وضع همین‌گونه بود. مقام معظم رهبری به‌عنوان امام جمعه تهران ـ البته رئیس‌جمهور وقت هم بودند ـ پیام بسیار مهمی صادر کردند که اولین پیامی بود که آقا رهبرگونه دادند. شما می‌دانید دقیقاً آنچه که آقا روی کاغذ آوردند مثل حضرت امام بود. در آن پیام گفتند‌: من به‌عنوان امام جمعه تهران، نه رئیس‌جمهور، به جبهه‌ها می‌روم و ائمه‌جمعه هم بیایند. لشگر امام حسین(ع) در آن زمان حدود نُه گردان پیاده داشت. آن‌قدر نیرو آمد که گردان‌های پیاده ما به 24 گردان رسید. مقر اصلی لشگر هم در دارخوین پر از نیرو بود. هشت گردان را آوردیم. تهران جایی داشتیم به نام پادگان قوچانی آنجا هم پر شده بود. بعد هفت گردان را در یک پادگانی در سنندج بردیم. یعنی حدود 26 گردان فقط پیاده، برای‌مان نیرو آمد. گردان‌ها را از 256 نفر تا 350 نفر افزایش دادیم و هر گردان را چهار گروهان کردیم. تمام واحدهای ما پر از نیرو شد، به طوری‌که گفتیم دیگر نیرو نیاورید. خلاصه اینکه حرکت آقا به سوی جبهه‌ها، امواجی از نیروهای مردمی را دوباره به حرکت درآورد و در دل دشمن رعب و وحشت ایجاد کرد و به رزمندگان روحیه بخشید.


سردار سیدعلی بنی‌لوحی

همنشین گلوله‌ها

در آغاز جنگ بر حسب مسئولیتی که داشتم در کردستان بودم. مقام معظم رهبری در آن زمان به‌خاطر حساسیت جبهه‌های جنوب، بیشتر در خوزستان بودند، لذا ما از حضور ایشان در منطقه عملیاتی‌‌مان در روزهای اول، محروم بودیم، تا اینکه در اواخر 59 بود که ایشان به کردستان آمدند، من فرمانده منطقه عملیاتی مریوان بودم با برادر عزیزم، حاج آقا متوسلیان که ایشان از سپاه بود و من از ارتش که فرماندهی منطقه عملیاتی مریوان تا حدود نوسود و سقز را بر عهده داشتیم. می‌دانید که سال 59 کردستان وضع مساعدی نداشت، نه تنها به خاطر هجوم عراق مرزها ناامن بود، بلکه بسیاری از نقاط آن هم همراه با توطئه و خطر مین‌گذاری و خطر تهاجم ضدانقلاب، ناامنی‌های جاده‌ای، حتی ناامنی‌های پروازی و هلی‌کوپتری بود؛ به طوری‌که در چندین مورد از پایین به هلی‌کوپترها تیراندازی می‌شد، حتی رئیس بانک مریوان هم در هلی‌کوپتر شهید شد، بنابراین حضور یک مقام برجسته‌ای مثل آقا در سال 59 در آن منطقه که حتی پادگان مریوان هم زیر توپ 130 دشمن بود و هم خمپاره ضدانقلاب، برای ما فوق‌العاده مهم و روحیه‌بخش بود. عراق هم به حضور ایشان در منطقه پی برده بود و چندین‌بار با اختلاف چند دقیقه موضع و محلی را که ایشان بودند بمباران کرد. به هر جهت اقامت طولانی آقا نشان دهنده این بود که حضور فرمانده اصلی در لحظات بحرانی در کنار رزمندگان بسیار مهم و روحیه بخش است...

آقا از منطقه جنوب هم بازدیدهای زیادی کرده‌اند و روزهای بیشتری را در آنجا بوده‌اند. مشکل خاصی که در بازدیدهای ایشان بود همین تیراندازی‌ها و بمباران‌ها بود، ولی ایشان مثل یک رزمنده ساده و شجاع از خط‌مقدم بازدید می‌کردند و هیچ ترسی هم نداشتند که حالا گلوله می‌آید یا نمی‌آید. خیلی راحت رفت و آمد می‌کردند، ولی ما واقعاً به خاطر حفظ جان ایشان از چنین حضورهایی بیمناک بودیم و واقعاً می‌ترسیدیم، چون خیلی خطرناک بود و احتمال تیر خوردن بسیار بود. روزهای آغاز جنگ بود، این منطقه به خاطر وضعیت خاص و مرزی بودن حمله دشمن و جا نیفتادن نیروها وضع خاصی داشت، به طوری که انسان احساس غربت می‌کرد و آن چیزی که آدم را از این غربت درمی‌آورد و روحیه می‌بخشید، حضور یک شخصیت معنوی و دل‌قوی بود.


ادامه مطلب...



تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم