سیدمرتضی و مخالفانش2
ماجرای عروس و قصه های مجید
فشارهای بیرونی که بواسطه حضور سیدمرتضی به حوزه هنری تحمیل می شود از دیگر قضایا بود. تمجید شجاعانه آوینی از فیلم «عروس» افخمی شروع حملات بی سابقه ای به وی بود در حدی که روزنامه کیهان به مدیریت مهدی نصیری، گستاخانه نوشت: «آقای آوینی از فیلم عروس خوشتان آمده یا از خود عروس (با بازی نیکی کریمی)». تمجید آوینی از این فیلم البته تمجید ارزشی نبود بلکه بیشتر ناظر به تکنیک بود. آوینی در دفاع از فیلم عروس با استفاده از ادبیات خاصی که در حوزه فلسفه سینما به دست آورده، می نویسد: «فیلم عروس توانسته است که از مرز تصنع فاصله بگیرد و به واقعیت تبدیل شود. در فیلمنامه هیچ چیز نیست که تو را مشکوک کند به آنکه همه این ماجرا دامی است که کارگردان برای تو گسترده است تا به فلان پیام برسی – احساسی که من در غالب فیلم ها دارم و به همین دلیل بسیار کم اتفاق می افتد که برای دل خودم به سینما بروم؛ بیش تر به حکم وظیفه به سینما می روم و کمتر فیلمی هست که بتواند مرا از احساس تصنع بیرون بیاورد.»
او البته در جای دیگری نیز به مضمون این فیلم اشاره می کند و می نویسد: «البته من معتقدم که عروس فیلم بدی نیست و حتی از لحاظ مضمون یک فیلم اخلاقی است. مگر آنکه بخواهیم چند کلوزآپ از خانم کریمی و یا زیبایی ایشان را جنایتی تلقی کنیم که هیچ چیز - حتی سیر اخلاقی فیلم که از دقیقه بیست به بعد در جهت نفی زندگی کادیلاک اندیشان و هواداران سانتی مانتالیسم حرکت می کند- نمی تواند این جنایت را جبران کند!» آوینی در «سمینار سینمای پس از انقلاب» نیز تاکید کرد که به هیچ وجه از مضمون عروس حمایت نمی کند اما مبنایش این است که برای ارتقای مضمون سینمایی، باید به نقد تکنیکی فیلم ها پرداخت.
آوینی به نقد تکنیک – به مثابه امری برآمده از فرم و مضمون – بیش از هر چیز اعتقاد داشت و به این معنا نگاه او را ورای نگاه های موجود در نشریات روشنفکرانه و ارزشی دانست. از نگاه او هرگاه با ارتقای فرم، مضمون به محتوا بدل می شد، باید به آن فیلم توجه کرد. او به ذات و جوهر سینما نظر داشت و به همین دلیل بود که از کیومرث پوراحمد و کار «قصه های مجید» هم تمجید کرد و ابایی نداشت که کیومرث پوراحمد نسبت وثیقی با انقلاب ندارد؛ چه اینکه فیلم مستقل از فیلمساز است. این کارها البته بیش از همه مخالفت روزنامه هایی مانند کیهان و جمهوری و حتی بعضی از اعضای هیات اسلامی هنرمندان را برانگیخت که حالا مثلا چرا سیدمرتضی آوینی با این همه قداست و دانشش، رفته پشت سر کیومرث پوراحمد! و البته این ماجرا در مورد فیلم «عروس» مصداق نداشت؛ چه اینکه افخمی یعنی کارگردان عروس، آن زمان یکی از چهره های انقلابی و رادیکال محسوب می شد.
انتقاد از ریل گذاری غلط سینمای کشور
درگیری مرتضی از سوی دیگر با مدیران و سیاستگذاران سینمایی کشور بود. سید محمدبهشتی به عنوان سیاستگذار و ریاست فارابی بیش از همه محل خطاب او بود. این سیاستها زیر نظر محمد خاتمی اجرایی می شد. انتقاد او به سیاستهای ادبی و یا سخنان وزیر ارشاد وقت از دیگر موارد مورد اشاره او بوده است. یک انتقاد عام همین بود که میرشکاک نیز بدان اشاره دارد:« در دوره آقای خاتمی چه در وزارت ارشاد و چه بعدها در دولت، حمایت از روشنفکران به غایت رسید. مرتضی می گفت همانقدر که از آنها حمایت می کنید از بچه های انقلاب هم حمایت کنید.»
اما مبنای انتقادها به سیاست سینمایی کشور چه بود؟ او معتقد بود ما پیش از انقلاب دو گونه سینمایی داشتیم؛ یکی سینمای مبتذل تجاری مشهور به فیلم فارسی و دیگری سینمای روشنفکری که ادعای متفکرانه بودن دارد اما اصلا نمی داند سینما چیست و مخاطب ندارد و فکر می کند سینما یعنی همین دیالوگهای متفکرانه! حال آنکه سینما یعنی قصه و گره های دراماتیک و کنش و واکنش داستانی. آوینی فیلمی که مخاطب ندارد، را سینما نمی دانست.
او در مقاله "سینما و مردم" با انتقاد از سیاستهای سینمایی کشور می نویسد: « سینمای "متفکر " ایران - با فرض آنکه چنین تعبیری روا باشد ، که نیست - موجود ناقص الخلقه ای است که سری بزرگ دارد و پاهایی مبتلا به نرمی استخوان ، حال آنکه اصلا این تعبیر در این مقام مصداق ندارد . کدام تفکر ؟ اشتباهات بسیاری رخ داده است تا کار به ابداع چنین تعبیری کشیده است نخستین اشتباه آن است که منتقدان و سیاستگذاران سینمای ایران فیلم ها را تنها از لحاظ مضامین ظاهری نقد می کنند نه از لحاظ فن و تکنیک ، و اصلا در ایران در حیطه همه هنرها آنچه رواج دارد همین است : نقد ظاهری مضامین و نه تکنیک … و مثلا می گویند : فیلم های تارکوفسکی و پاراجانف دارای " مضامینی دینی " هستند... اصلا توجه به تارکوفسکی و پاراجانف - و به طور کلی سینمای جشنواره ای - ناشی از عدم معرفت نسبت به سینما به عنوان یک رسانه نافذ ، تأثیر گذار و همه گیر است - و البته خواهم گفت که در بحث از فن و تکنیک هم باز همین اشتباه تکرار می شود و رابطه بین فیلم و تماشاگر مورد غفلت قرار می گیرد.»
از آنجا که سید محمد بهشتی با حمایت مستقیم کسی مانند میرحسین موسوی در تمام این سالها سیاستگذاری سینمای ایران را برعهده داشت، سید مرتضی آوینی در ادامه به هشت سال تجربه پس از انقلاب در بهادادن به این سینما اشاره می کند و می نویسد: «در اینجا در میان عموم منقدان و سیاستگذاران ، سینما چون یک فعالیت جنبی متعلق به قشری خاص از نخبگان جامعه نگریسته می شود . آنها صراحتا چنین اذعان می دارند که "این مردم سینما رو ، مخاطب واقعی سینمای ایران نیستند و باید در جست و جوی تماشاگر دیگری بود که ذائقه اش به طعم فیلم فارسی عادت نکرده باشد . " هشت سال تجربه کافی است برای آنکه کذب این گفته ها بر ملا شود … و به راستی اگر این فرض اولیه را بپذیریم که سینما باید در جست و جوی مخاطب دیگری باشد ، جای سؤال اینجاست که مگر آن مخاطب مطلوب را چه کسی جز همین سینما باید پرورش دهد ؟ گذشته از آنکه این حرف ها مثلا در جایی وضوعیت پیدا می کند که ما بتوانیم مردم را در پشت دیوارهایی آهنین زندانی کنیم و آنها را از تماس با دنیای خارج از ایران باز داریم و اگر نه ، فقط رمبو کافی است برای آنکه همه آنچه را که ما رشته ایم پنبه کند . … و مگر نکرده است ؟»
هیچکاک؛ همچون پاتکی به تارکفسکی
از دیگر مقاطع جنجالی مدیریت سینمایی او در حوزه هنری، دعوا بر سر هیچکاک بود. هیچکاک نمونه ای از ظهور تکنیک سینما به معنای واقعی کلمه بود که سیدمرتضی آوینی به پیشنهاد فراستی و البته با تحقیق خودش، در برابر سیاستگذاری تارکفسکیزده مدیران وقت طرح کرده بود.
با انتشار ویژه نامه «هیچکاک همیشه استاد» به بررسی و معرفی هیچکاک و فورد و ... پرداخت و همین جسارت باعث بازشدن پای آدمهایی مثل کیومرث پوراحمد و امید روحانی و داوود نژاد و فراستی به اطراف آوینی شد. اما در برابر به دستمایه ای برای تسویه حساب روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی و صداوسیما با آوینی شد.
او در جای دیگری از مقاله "سینما و مردم" با مقایسه صریح هیچکاک و تارکفسکی، برخی اتهامات را از خود رفع می کند که چرا به هیچکاک که اعتقاد محکمی به دین و دیانت ندارد، اینگونه چنگ انداخته است: « با این تعبیر ، پرده از این اشتباه نیز برداشته می شود: مبدعان لفظ "سینمای متفکر " تفکر را نه در ذات و جوهر فیلم ، که در مضامین و عوارض آن می جویند و با این ترتیب ، اگر چه من اعتقادات آلفرد هیچکاک را دوست نمی دارم ، اما فیلم های او را بیش تر از فیلم های تارکوفسکی - که تفکراتش را درباره تکنولوژی و تمدن غرب بیش تر دوست می دارم - فلسفی می دانم . فلسفه هیچکاک در ذات فیلم های او و کیفیت رابطه ای که با تماشاگر برقرار می کنند وجود دارد. حال آنکه تفلسف تارکوفسکی در حد مضمون ظاهری و دیالوگ های فیلم های او توقف کرده است و به عمق نمی رسد ؛ گذشته از آنکه فیلم های او ، چه از لحاظ داستان پردازی و چه از لحاظ کیفیت ساخت ، منقطع از مخاطب و بی اعتنای به او هستند ، درست مثل تابلوهای نقاشی مدرن ، تئاتر مدرن ، رمان مدرن و شعر مدرن .
آوینی بارها فیلم ساختن روشنفکران در ایران را به نقد کشیده و در ادامه نیز فرازی دیگر در همین رابطه طرح می کند: «هنرمند مدرن اصلا دغدغه مخاطب ندارد و آثارش نوعی حدیث نفس است که تظاهر بیرونی یافته . منتقدان آثار مدرن نیز در جست و جوی "رابطه ای قلبی " با آثار هنری نیستند و هویت انتزاعی هنر مدرن در اینجا نیز خود را می نمایاند که نقد و بررسی آثار نیز صورتی انتزاعی یافته است با سپری شدن دوران رمانتیسم ، هنر مدرن اعتلای خویش را در انکار صور رمانتیک هنر می جوید و بنابراین سینمایی که همچون " هنر محض " نگریسته می شود نیز منتزع از مردم و به مثابه ثمره یک تلاش فردی ، در آخرین مراتب ، داستان را نیز انکار می کند و به مجموعه ای از قطعات جدا از هم که ارتباط میان آنها فقط در تخیل آزاد و سیال کارگردان - سیال ذهن - وجود دارد ، مبدل می شود ( به یاد آورید فیلم های "آینه " و " نوستالژیا " را ) .»
اما سید محمد بهشتی در سالهای اخیر و در تبیین این اختلاف نظر با سیدمرتضی آوینی، آن را سیاسی می داند و می گوید: « علت اینکه مرحوم آوینی در این ورطه اختلاف سیاسی میافتادند شاید به این دلیل بود که ما بنا به نوع مسئولیتی که داشتیم در قبال همه سینما مسئول بودیم و انجمن اسلامی سینمای ایران نبودیم و آنها در واقع در نقش انجمن اسلامی سینما فعالیت میکردند. بنابراین، طبیعی است که خودشان را نسبت به جریانهای فکری دیگری که در سینما بود متمایز میکردند و اگر کسی را میدیدند که با آن کسانی که در نحله های دیگر فکری هستند حشر و نشر دارند یک جور احساس اختلاف سیاسی پیدا میکردند. بههرحال یکی از چیزهایی که باعث شد مرحوم آوینی نگاهش نسبت به بافت مدیریتی آن موقع سینمای کشور خیلی تغییر کند همین بود. یعنی وقتی از نزدیک با شرایطی که ما در آن به سر میبردیم آشنا شد متوجه شد که خیلی از این حرفها چیزی است که ما واقعاً اختلاف عقیده جدی با هم نداریم. البته ما مواضع خودمان را داشتیم و ایشان مواضع خودشان را داشت.»
به هرحال مرتضی در همه جا حضور داشت و حتی حضورش در جلسات و سمینارها حضوری جدی و موثر بود و شاید یکی از جدی ترین مواجهه ها میان او و خرده روشنفکران میانمایه ایرانی، ماجرای معروف سمینار سینمای پس از انقلاب است. شرح حال و هوای این سمینار به روایت سید مرتضی آوینی در جلد سوم کتاب "آینه جادو" تحت عنوان مقاله "سینما و مخاطب" آمده است.
بازگشت به عالم ژورنالیسم
به هر حال پس از جهاد و تلویزیون او به حوزه هنری آمد و در کنار فعالیت های سینمایی، فاز جدیدی از فعالیت مطبوعاتی در سوره را آغاز کرد.
شهید آوینی فعالیتهای مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبههها و تهیهی فیلمهای مستند دربارهی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامهی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد. مجموعه مقاله دربارهی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" از آنجمله بود. همچنین مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" در مجله "جهاد" منتشر کرد. این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت.
او در اینجا تلنگر و تذکراتی درباب توسعه داد که بعدها با آغاز دوران سازندگی دستمایه تفکر و رویکرد انتقادی خود و همفکرانش به غلبه تکنوکراسی و توسعه زدگی در کشور بود. اگرچه در این زمان هنوز برنامه های توسعه در کار نبود و روند توسعه اقتصادی تحت الشعاع جنگ بود و به انحراف از مبانی انقلاب کشیده نشده بود، اما چشم یک ناظر آگاه، از پیش نگران اتفاقات ناخوشآیندی بود که در راه بود.
بنابراین خیلی روشن بود که با آغاز دوران سازندگی و غلبه تکنوکراسی بر سیاستمداران انقلابی، دفتری در تقاطع سمیه حافظ به پایگاه اندیشمندان ضدتوسعه تبدیل بشود؛ برخی از بچه های جنگ به نوعی مقابله سیاسی و عملی با اتفاقات عالم شهر و سیاست و توسعه روی آورده بودند اما رویکرد متفکرانه و خودآگاه به انحرافی که به تدریج از مسیر انقلاب صورت می گرفت تنها از اتاق های این ساختمان، دیده بانی و گوشزد می شد. کسانی بر گرد سیدمرتضی، فراخور حرکت فرهنگی و اقتصادی انقلاب را می دیدند و نسبت بدان هشدار می دادند.
انتقاد به اندیشه ها و مدیریت وزیر ارشاد وقت
سید محمد خاتمی که تا سال 1370 وزیر ارشاد دولت میرحسین موسوی و اکبرهاشمی رفسنجانی بود، هیچگاه از گزند قلم سید مرتضی در امان نمانده بود. او به سیاستهای این دوران انتقادهای زیادی دارد. انتقاد به نقطه نظر او درباره آزادی و یا مثلا انتقاد به سیاستهای ادبی وزارت ارشاد در حوزه داستان از این موارد است. مثلا وی در کتاب آینه جادو جلد دوم می نویسد: «وزیر محترم فرهنگ و ارشاد در برنامه تلویزیونی ارتباط نزدیک شبکه اول تلویزیون می فرمایند:«ذکر مسائل جنسی در کتاب ترویج فحشا نیست. این مسائل در قرآن هم آمده است. در کتب دینی ما هم آمده است.» آوینی با اشاره به مقاله ای که پیشتر با همین رویکرد در نشریه دولتی وابسته به ارشاد منتشر شده، می نویسد: «ایشان مقصود خود را از ذکر مسائل جنسی به اندازه کافی به اندازه کافی تشریح نفرموده اند و بنابراین بنده نمی توانم از این شباهت ظاهری که میان فرمایش ایشان با آن مقاله کذایی وجود دارد نمی توانم حکم کنم که ایشان نیز همان مطلب را با همان مقدمات استدلالی مراد فرموده اند.»
همچنین در مقالهای با عنوان «وقتی روشنفکران وارث انقلاب می شوند» با اشاره به مصاحبهای درباره سلمان رشدی در «کیهان فرهنگی» که آن روزها تحت اداره دوستان سید محمد خاتمی یعنی شمس الواعظین و برخی اعضای آینده حلقه کیان بود، مینویسد: «آنچه که زمینهای آماده برای نشر مطالبی از این قبیل فراهم میکند لیبرالیسم حاکم بر فضای فرهنگی و هنری کشور است.»
همچنین سید مرتضی آوینی در مقالهای با عنوان «تجدد یا تحجر؟» در واکنش به سخنان سید محمد خاتمی وزیر وقت ارشاد مینویسد:«اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد! دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاست های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند!»
وی در بخش دیگری از این مقاله مینویسد:«از داهیانه ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت و گو به زبان آوردهاند این است که: ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد. اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد، آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟ ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال می دانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله ای به چاه نیفکند… و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می یابد.»
سید مرتضی آوینی روزهایی خطر انحرافات سروش را گوشزد کرد که دکتر سروش هنوز قیافه یک متفکر جدی و ایدآل انقلاب را داشت و مانند امروز خارج نشین نشده بود و ذات لیبرال اندیشه هایش هویدا نشده بود. اما شهید آوینی حتی در همان زمان هم اصل ماجرا را به روشنی دریافته بود.
ماجرای خمیرشدن سوره به دستور وزیر ارشاد
پس از آنکه مسعود بهنود مقاله ای با عنوان «حکومت آسان بی آینده است» در شماره 59 آدینه می نویسد، مرتضی آوینی که دیده بان بصیر و هوشمند مرزهای تئوریک انقلاب اسلامی است، در پاسخ مقاله ای با عنوان حکومت "یک تحلیل آسان" می نویسد و البته در این مقاله پاسخ هایی هم به مندرجات مجله «گردون» از آغاز انتشار تا آن زمان دارد.
بهنود که خود روزنامه نگار دوران پهلوی بود، در آن مقاله گفته بود حالا که حکومت سفته استقلال را به مردم پرداخته و دوران کاریزماتیک امام هم تمام شده، نوبت آن است که حکومت سفته آزادی را هم بپردازد. او می نویسد: ««اهل تفکر و قلم حق دارند حواله ای را که انقلاب به دست آن ها داده – و در سال های جنگ بابت دریافت آن اصراری نکردند – اینک وصول کنند.»
چنانکه آوینی اشاره دارد، سخنان وزیر ارشاد بهانه را به دست بهنود داده تا طلب حواله آزادی کند. آوینی می نویسد: « در مقاله ای که یکی از این جماعت در مجله « آدینه » - شماره 59 ـ نوشته است، تحلیلی بسیار شگفت آور از تاریخ معاصر ایران ارائه شده – به قصد مصادره به مطلوب وزیر ارشاد و اغتنام فرصت در گیر و دار مباحثات فرهنگی اخیر در میان جناح های مسلمان و معتقد به نظام اسلامی – که می تواند پرده از عمق وجود این جماعت بردارد.»
آوینی در بخشی از پاسخش می گوید آزادی مورد نظر انقلاب همان liberty نیست و با آزادی عبد که به «کمال انقطاع» می رسد نسبت دارد و سپس در ادامه می نویسد: « بسیار شگفت آور است که این آقایان اثبات برادری نکرده ادعای ارث دارند.»
شهید آوینی می نویسد: «و لابد ما هم که سخت درگیر جنگ و جانبازی بودیم باید نسبت به این آقایان و خانم های محترم شکر گزار باشیم که بر ما منت نهادند و حواله خود را وصول نکردند(!) و اگر نه، ما به راستی چه می کردیم؟ و راستش اگر ما هم بخواهیم به شیوه همین نویسنده «فضای خالی میان سطور»(15) را بخوانیم، باید بگوییم: این آقایان از ترس خودشان بود که در زمان جنگ، طلب وصول حواله آزادی را نکردند، چرا که امکان داشت وقتی رزم آوران اسلام خود را با دو دشمن رو به رو ببینند، در همان حال، محضاً لله یک آرپی جی جانانه هم به سمت مجله «آدینه» شلیک کنند و آن وقت «خر بیار و باقلا بار کن!»
بهنود خود در مصاحبه ای –با لحنی افتخارآمیز و چنانکه گویا این یکی از بزرگترین تاثیراتش در طول حیاتش بوده- علت خمیر شدن یک شماره از سوره این می داند که سید مرتضی آوینی در کنار انتشار نقدش به مقاله وی، به دیدار رهبری و روایت خودش از سخنان رهبری اشاره کرده است.
انتقاد به فرم و محتوای آثار مخملباف
« خب حالا با اطمینان می توان گفت دور مخملباف به پایان رسیده است، دوری که به اعتقاد من هرگز آغاز نشد... از همان اول با کمال تاسف معلوم بود که مخملباف از آن تب های تند است که زود سرد خواهد شد، اما همان تندی و داغی مانع از آن بود که این برودت قریب الوقوع را باور کنند. اما امروز دیگر در وجود او، باید «ایمان بیارویم به آغاز فصل سرد.» «نوبت عاشقی» و «شبهای زاینده رود» از لحاظ ساختار سینمایی به اولین کارهای دانشجویان بی استعداد سینما شبیه هستند و بنابراین، اصلا نباید درباره آنها به عنوان فیلم سخن گفت.»
این یکی از فرازهای نظرات انتقادی شهید سید مرتضی آوینی درباره محسن مخملباف است که در سال 67 در لابلای نقدهای سینمایی او آمده است.
سید شهیدان اهل قلم و تفکر، در همان صفحه ای که به سیاستهای ادبی سید محمدخاتمی در زمینه مسائل جنسی انتقاد می کند، مخملباف را با همین مبنا یعنی اباحه جنسی مورد نقد قرار می دهد و حمایت ارشاد از او را معنادار تلقی می کند.
آوینی در تحلیلی از آغاز روند ابتذال و استحاله در برخی فیلم های ایرانی، پیش قراول آن را افرادی ظاهرا منتسب به انقلاب و باطناً پیوسته با دشمن می داند و با اشاره صریح به مخملباف می نویسد: «پیشقراولان ایجاد آن فضای مغشوشی که امکان ازالهی هویت از انقلاب را رفتهرفته فراهم کند باید افرادی باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پیوسته با دشمن. محسن مخملباف یکی از بهترین کسانی بود که میتوانست این وظیفه را بر عهده بگیرد.»
او که نمی دانست روزگاری کار محسن مخملباف به تولید فیلم «سکس و فلسفه» خواهد کشید، در ادامه این یادداشت او را مدافع لیبرالیسم جنسی معرفی می کند.
جام آخر
به هرحال انتقادها به مرتضی، نه تنها او را از پا نمی اندازد بلکه او را وسط میدان مجاهده نظری و انذارهای فکری نگاه می دارد. اما فشارها ادامه پیدا می کند. همایونفر می گوید: «این فشارها آنقدر ادامه پیدا کرد که اواخر اسفندماه به آوینی گفتم «با این وضعیت دوستان مطبوعاتی و تلویزیونی و حوزه هنری! ... چه خواهی کرد؟ گفت «با این وضعیت دیگر در «سوره» نخواهم ماند و از ابتدای سال 72، حوزه هنری را ترک خواهم کرد.» آوینی که پیش از این بسیار به «مجمع هنرمندان مسلمان» علاقه داشت...، میگفت «چه اصراری است ما در جمع دوستانی باشیم که ما را دوست ندارند.» فشارهای مختلف مرتضی را از پای درآورد. هفتههای اول سال دو سفر به فکه رفت و در سفر دوم شهید شد.»
عدم انتشار خبر شهادت آوینی و یا انتشار آن در صفحه حوادث با تعبیر "کشته شدن مرتضی آوینی و گروه فیلمبرداری اش"، در روزنامه هایی مانند کیهان و جمهوری اسلامی بدترین مواجهه ممکن با شهادت سیدمرتضی آوینی بود.
مرتضی اما جاودانه شد و همه آثار قلمی و تصویری اش، باقیات صالحی برای انقلاب اسلامی شد. او هنوز هست و مبارزه می کند و این فراز پایانی زندگی نامه خودنوشتش خودنمایی می کند: «... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشدهایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد.»
رجا نیوز