مبادا مزار شهیدان ، بقیع شهرمان شود
خدایا دلم گرفته است از همه آنانی که از ترس تاول های دستم از من فرار می کنند و می ترسند روزی بترکد و بوی خردل همه جا را فرا گیرد ؛از همه آنانی که از پوست سوخته صورتم می هراسند و از سر تأسف می پرسند « ببخشید ، پوستتان مادرزادی این جوری شده » وباز مرا راهی والفجر 8 می کنند ؛ آن هنگام که فاو آخرین نفس هایش را می کشید و شیمیایی می شد.
وقتی که از عباس می پرسم دست هایت را کجا به امانت سپردهای می گوید : « به عملداری مولا دادم » و بعد می خندد ، ولی نمی دانم چرا او را که می بینند از او می پرسند : « برادر شما تصادف کرده اید» یا اینکه می دانند دست هایش بال های پروازش است و می دانند دست هایش بهای آزادی آنها بوده است.
دلم می گیرد از تمام آنهایی که محمد را می بینند بر ویلچرنشسته ، نچ نچی می کنند و با گفتن « طفلکی » عمق تأسف خویش را ابراز می کنند و وقتی همسرش را می بینند که او را بر ویلچر هل می دهد می گویند « خدا صبرتان بدهد » ،ولی نمی دانند محمد یک عمر شرمنده همسرش است. او تمام هستی اش را به اسلام سپرد .
دلم می خواهد همه بدانند من قلبم را در میان رمل های فکه به یادگار گذاشتم و روحم را بر روی سیم خاردارهای میدانهای مین شلمچه معبر عبور رزمندگان کردم ، دست هایم را در کنار فرات به ودیعه سپردم تا روزی بال پروازم شوند و چشم هایم را ، آن گاه که به شهیدی که با نگاه آخرینش خنده می کرد و ماندگان را تا ابد شرمنده می کرد می نگریستم ، فراموش کردم .
از روزی که از کنار شهیدان جدا شدیم و اسیر این زمین خاکی شدیم، هر سال دعای « اللهم فک کل اسیر» را میخوانیم تا شاید بند های اسارت ما نیز گسسته شود.
پاهایم را در جاده کربلا هنگامیکه می رفتم تا خونم را هدیه کنم و راهش باز شود از دست دادم . تمام وجودم را در مرصاد از زیر تانک ها بیرون کشیدم ، هنوز رد شنی اش بر صورتم باقی است. از والفجر8 جگرم می سوزد.
هنوز صدای حاج همت در درونم می پیچد ؛ او قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. وقتی کنار هور بوسه بر سجده گاه شهیدی زدم بغض نی ها شکست وهورالهویزه در غم آلاله ها خون گریه کرد.
دلم می گیرد از تمام کسانی که هنوز به دنبال میدان شاه هستند و از خیابان فرح سراغ می گیرند. دلم می گیرد از آنانی که به جای نام شهید کوچه هایشان را با نام دیگری می خوانند . باور کنید نام آنان برکت دارد.سردارانمان کم نیستند ، حتی اگر تمام تهران را با نام آنان بخوانیم.
خدایا ! تپش قلب من از خون آنان است ، مگذار من نیز در زیردوش صحت و عافیت از گذشته خویش توبه کنم . مگذار که عشق سنگسار شود و ایثار.
خدایا ! مگذار از اینجا جاده ای به دل کوفه باز شود و علی تنها بماند ، مگذار مزار شهیدانمان بقیع شهرمان شود وهیچ زائری نداشته باشد.
منبع : تبیان