تو چه گمنام جانت را بر کف دستت گرفتی و من چه در جستجوی شهرت تو را به فراموشی سپردم
تو چه گمنام لبیک امامت را پاسخ گفتی و من چه در جستجوی شهرت چشم بر فرمان امامم میبندم
تو برای حفاظت از خاک من،امنیت من،ناموس و غیرت من و علیرغم مجروحیت شدید ذره ذره خاک جبهه ها را به مقاومت نشستی و من چه آسان تو را که به علت محرمانه بودن ماموریت هایت هیچ کس نفهمید چگونه پر کشیدی از جرگه شهدا خارج میدانم
و من.....
چه بی رحمانه در مراسم های یادبود شهدا و یادواره ها فریاد بر می آورم که تو جزء شهدا نیستی و برای چه باید از تو تقدیر کنم
و چه بی رحمانه به اشک های دخترک کوچک تو وقتی قبر پدر را که در میان باقی قبرهای مطهر شهدا که سرشار از دسته گل ها و گلابهاست خالی میبیند، مینگرم
و من چه بی رحمانه نام شهید را از روی سنگ مزار تو پاک مینمایم و در حضور همه به همسر تو گوشزد می نمایم که سایه سرت، کسی که سالها به خاطر نبودنش بسیار متحمل سختی شدی شهید نیست دل خوش نکن
و من چه بی رحمانه در بازدید از خانواده شهدا از درب منزل تو میگذرم.
· از بدو ورود به جبهه تا تیرماه سال 61در لشکر 19فجر در سمت معاونت عملیات با فرماندهی عملیات رزمی
· از تیر61 تا بهمن 61 در عملیات رمضان در تیپ امام سجاد از لشکر19 فجر فرماندهی گروهان عملیات رزمی
· از بهمن 61 تا فروردین 62معاونت عملیات فرماندهی گروهان عملیات رزمی در لشکر 19فجر
· از فروردین 62 تا فروردین 64 فرماندهی پایگاههای عملیاتی در قرارگاه سید الشهدا مستقر در مهاباد
· شرکت فعال در عملیات های پاکسازی کردستان
· مجروحیت از ناحیه دو پا و سینه و موج گرفتگی در سال 62 و عملیات ظفر2
· عضویت در نیروهای عمل کننده برون مرزی تحت امر قرار گاه رمضان و انتخاب نام مصطفی جهت ورود به خاک عراق جهت شناسایی
از این پس و تا بعد از اتمام جنگ تمامی عملیات هاو ماموریت های وی با نام مستعار مصطفی قادری و به صورت کاملا محرمانه صورت گرفته است
· شرکت در عملیات ظفر2با سمت معاونت گردان حیدر کرار در خاک عراق
· شرکت در عملیات والفجر در خاک عراق
· مسئولیت هماهنگی نیروهای خودی با نیروهای مردمی کردستان عراق در کلیه عملیات های برون مرزی
· آشنایی کامل با زبان و آداب و رسوم کردستان عراق جهت انجام ماموریت
· مسئولیت های اداری و پشتیبانی، حفاظت اطلاعات و فرماندهی عملیات آمادگی و رزم مانور از قرارگاه قدس استان فارس پس از جنگ
· و سرانجام به علت قابلیت و توانایی زیادش و وجود نیاز مبرم مرکز به وی در تاریخ 13/6/70 به تهران منتقل شد و پس از مدت کوتاهی در تاریخ 7/7/70 از آنجا که مرغ باغ ملکوت بود و نه از عالم خاک به طور نامعلومی چون تمامی فعالیت هایش محرمانه بود در اثر صانحه تصادف در تهران به دیار باقی شتافت.
و اما.....
شهید علی رنجبر، مصطفی میدان های نبرد و نام آشنای تمامی بزرگان سپاه
روزگار چنین خواست که با سمتی وارد میدان جنگ شوی،زندگی کنی و پر بکشی که ذاتش محرمانه بودن و گمنامی بود ....
و همین محرمانه بودن بود که همه را در حیرت رفتن تو باقی گذاشت و باعث گردید تو را نا آگاهان به ظاهر از خیل شهدا جدا بدانند
اما سوگند یاد میکنم که حقیقت آن است که تو برای همیشه اسوه میمانی و جایگاه تو نزد خدا جایگاه شهدا و بزرگان است.