مهمتر از دعای فرج
آیت الله بهجت می فرمایند:مهمتر از دعا برای تعجیل در فرج حضرت مهدی(عج) دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می باشد
زیرا مردن، تنها قطع حیات دنیای چند روزه ی فانی است اما بیرون رفتن از عقیده صحیح، موجب هلاکت ابدی از حیات جاوید آخرت و خلود در جهنم است
این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود که:
(( یا الله یا رحمان یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک))
ای خدای، ای رحمت گستر، ای مهربان، ای گرداننده دل ها،دل مرا بر دینت ثابت و استوار بدار
منبع:آداب انتظار عارفان
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...
یاحبیب الباکین
به بهانهء رونمایی از ضریح جدید سیدالشهدا در قم
و هنرنمایی استاد فرشچیان
چگونه وصف کنم قطره های باران را
رسیده ام به تو اما هنوز هجران را...
بهشت پنجرهء دیگری به قم واکرد
که مست کرده هوایش دل خراسان را
تورا گرفته در آغوش خویش شش گوشه
چنان که جلد طلا کوب متن قرآن را
دلم هوای تو کرده به قدر یک مصرع
ببخش وزن غزل را من پریشان را
"که می رسد به مشامم هر لحظه بوی کربلا"
چه عطر سیب غریبی گرفته ایران را
سکوت کرده ام و خیره بر ضریح توام
که بشنود دلتان التماس باران را
نگاه منتظرم گریه کرد یک دل سیر
تمام فاصله را دشت را بیابان را
دلم گرفته به قول رفیق شاعرمان
"چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را"
دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح
خداکند که بسازیم قبر پنهان را
برای حضرت مادر ضریح می سازیم
ودست فرشچیان طرح می زند آن را...
سید حمیدرضا برقعی
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه ی یار است....
وزنی محو تماشاست زبالای بلندی......
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال......
و آقایم علی اکبرش، شش ماهه اش ، برادر مهربانش و همه هستیش را داد تا نماز فدا نشود
ظهر عاشوراست هیئت ها همه زنجیر زنان و سینه زنان و هر کس به نوعی ارادت خود را به حسین نشان میدهند....
طنین صدای اذان ظهر عاشورا از زبان مولایمان در صحرای کربلا هنوز هم نماز ظهر عاشورا را رنگ دیگری می بخشد سراسر بندگی و نیاز
الله اکبر الله اکبر
اشهد ان لا اله الاالله....
و من هنوز کمتر کسی را می یابم که برای نماز آماده شود همه مشغول عزاداریند......
و تنها یکی دو هیئت عزاداری را جهت اداء نماز واجب ترک می کنند گویی تنها آنان می دانند که سر حسین بن علی برای چه به نیزه شد
برای زنده مانده یاد نماز آن هم اول وقت .......
و این ماجرا شاید هر روز تکرار می شود وقتی برخی زائرین حرم ائمه(ع) زیارت را برای نماز واجب ترک نمی کنند
امام صادق علیه السلام :
کسى که از حق دَم مى زند با سه ویژگى شناخته مى شود: ببینید دوستانش چه کسانى هستند؟ نمازش چگونه است؟ و در چه وقت آن را مى خواند؟
و من نمی دانم آنچه باعث شده است مستحبات را بر واجبات ارجع بدانیم چیست؟؟؟؟
خدایا یاریمان کن تا به اهمیت نماز آن هم اول وقت بیشتر پی ببریم......
خدایا یاریمان کن تا همیشه راه مولای سر جدایمان را با برپایی نماز اول وقت ادامه دهیم.....زیرا فردای قیامت تحمل شرمندگی کوتاهی هایمان را نداریم
لطفا راستش رابگویید......
به خانمهای چادری این سریال البته به چشم خواهر برادری نگاهی بیاندازید! چادرشان بیشتر نقش شنل زورو را بازی میکند و با یک کش به سرشان بند است و عملا هیچ جای بدن آنها را نمیپوشاند و تازه زیر چادر هم میتوان کفش بدون جوراب و شلوار برمودا پوشید و چادر را داد کنار تا همچین مشتی به چشم بیاید!
نقد و تحلیل محتوایی یا فرمی فیلمها و سریالها تلویزیون و سینما به حمد الله به اندازه کافی مسئول و کارشناس دارد و همه هم در انجام رسالت نقادی خود پا به رکاب و قلم به دست هستند. کاری واجب که البته این روزها جای خالی یک نوع نقد دیگر هم کنار اینها دیده میشود: نقد اُملانه!
بالاخره این روزها آنقدر سرگرم دقت در میزانسن، حرکت دوربین، شخصیتپردازی و از این دست مسائل تکنیکی شدیم که حواسمان به خیلی چیزها نیست. یا اینکه از فرط توجه به خیلی چیزها، کمکم افتادیم به دام کشف نمادهای فراماسونی و تحلیل اینکه چرا بازیگر مرد با دست راست لیوان را برداشت و بعد با دست چپ گذاشت روی میز و این یعنی پایان عهد لیبرالیسم و روی آوری دوباره ملتها به ناسیونالیسم و... از این خزعبلات!
اما این وسط بعضی جزئیات بدیهی دین و اخلاق فراموش شده است. دیگر حواسمان نیست که در فلان سریال، برادر شوهر بدون در زدن و یاالله گفتن سرش را میاندازد پایین و میآید در خانه برادرش که از قضا زن داداشش آنجا تنهاست. از این دست موارد در فیلمها و سریالهای این روزها کم نیست اما به لطف مسئولین سینما و تلویزیونی و البته پا دادن منتقدین حتی حزباللهی، حرف زدن از این موارد ته املبازی است!
یکی از این گیرهای املانه را این روزها میتوان به سریال «راستش رو بگو» داد؛ سریالی که اتفاقا قرار است به موضوعی بپردازد که جایش خالی بوده است و اگر زیاد هم حرف بزنیم هیچ بعید نیست روابط عمومی سیما اطلاعیه بدهد و پیامهای مثبت این سریال را در چهار محور و هفده بند و 32 راستا تبیین کند.
اما اگر حتی چنین اطلاعیهای هم بیرون بیاید بعید است در آن اشارهای شده باشد به تصویری که این سریال از حجاب برتر و زن محجبه ارائه میدهد. به خانمهای چادری این سریال البته به چشم خواهر برادری نگاهی بیاندازید! چادرشان بیشتر نقش شنل زورو را بازی میکند و با یک کش به سرشان بند است و عملا هیچ جای بدن آنها را نمیپوشاند و تازه زیر چادر هم میتوان کفش بدون جوراب و شلوار برمودا پوشید و چادر را داد کنار تا همچین مشتی به چشم بیاید!. روابط همین خانمهای محجبه با پسران و مردان نامحرم همراه با صمیمیت و بگو بخند و پشت چشم نازک کردن است(کسانی که سریال را دنبال کردهاند صحنه نماز عید فطر در مصلی را بیاد بیاورند). آرایششان هم که ماشاءالله دارد از جعبه جادو شُرّه میکند بیرون.
چادر بعلاوه هفت قلم آرایش، و حجابِ بدون حیا چیزی است که این سریال مانند بسیاری از برنامههای صدا و سیما دارد ترویج میکند. حجاب قرار بوده است جلوی بروز و جلوه زیباییهای زن را پیش نامحرم بگیرد، چادر قرار بوده است ظرافتهای بدن بانوان را بپوشاند و همه اینها قرار بوده است حیا را در بانوی مسلمان ملکه کند. بالاخره تنزل چادر از یک حجاب برتر به نوعی تیپ و لباس، کاری است که ظاهرا در اولویت برنامهسازی دوستان است.
اینها را برای چه میگوییم؟ برای اینکه آقای ضرغامی بخواند و متنبه شود و بخشنامه کند که آقا باتوجه به تحریمها کمتر از این لوازم آرایشی خارجی در پشت صحنه سریالها استفاده کنید؟ طبیعتا خیر؛ کسی که در زیرمجموعهاش بیت المال مسلمین را خرج ساخت فیلم کثیفی کردهاند که در یکی از صحنههایش عکسی از امام خمینی(ره) نصب شده است که دارد از سر مبارکشان آتش بلند میشود(باور کنید این بخشی از فیلم «یک خانواده محترم» است) کجا وقت دارد به این املبازیها فکر کند و حواسش به چادر و آرایش بازیگرها باشد!
برای این مینویسیم که آقا دارابی که معاون سیما هستند و طبیعتا وقتشان بازتر است بخوانند و دستوری بدهند؟ این هم طبیعتا خیر؛ ایشان بیشتر هم و غمّشان به این است که خدای نکرده تا وقتی سفره صدا و سیما پهن است کسی از بچههای شهرری بیکار نماند و جلوی زن و بچه شرمنده نشود؛ مخصوصا اگر طرف سابقه مدیریت موفق یک کبابی را هم در کارنامه داشته باشد!
برای این مینویسیم که فیلمسازها بخوانند و دست از این بیحیا نشان دادن زنها بردارند؟ طبیعتا این هم خیر. کسانی که غالبا در خانواده خود خبری از چادر و حجاب و مقنعه سف و سخت نیست همینکه چادر را تن کسی مثل زن نزولخور سریال ثریا نمیکنند باید دورشان چرخید!
اینها را برای خودمان مینویسیم. برای خودمان که مثل قورباغه افتادهایم وسط دیگ صدا و سیما و سینما و داریم آرام آرام قلقل میکنیم و حواسمان هم نیست. حواسمان نیست که حساسیتهایمان دارد کم میشود. البته تقصیر هم نداریم ها! وقتی افتضاحی مثل «یک خانواده محترم» با مشارکت سیما فیلم ساخته میشود دیگر چه وقت و انرژی و حالی میماند که گیر بدهیم به چادر افشان و آرایش غلیظ و رفتار بی در و پیکر شخصیت زن «راستش را بگو» با مردان نامحرم؟!
اصلا همه بدبختی از همینجا شروع شد، از وقتی که واژه «اجنبی» رسالههای عملیه را تبدیل کردیم به نامحرم، به غریبه. اصلا واژه «اجنبی» یکجوری میزد در دهان بیحیایی زنها و بیغیرتی مردها که دو دور میچرخیدند اما نامحرم و غریبه خیلی باکلاس است، خیلی...
جمع کنیم این بساط را و امل بودنمان را به رخ نکشیم. اما بخاطر خدا حواسمان را جمع کنیم. یادمان نرود در همین کشور امام خمینی(ره) سر آن قضیه مصاحبه و سریال اوشین چه برخوردی کرد؛ یادمان نرود که همین امام درباره آن سریالی که در تیتراژش نام گریمور زن نیامده بود چه حساسیتی نشان داد. حواسمان به همین چیزهای ریز و جزئی نبوده است که حالا جرئت میکنند در سیما فیلم تلویزیون، فیلمی بسازند و عکس امام را که دارد از سرش آتش بلند میشود نشان دهند!
وبلاگ گرا