سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آزادگان در اسارت زونکن‌ها

خیابان‌ها چراغانی است عدة زیادی جمع شده‌اند، بوی عود و دود اسفندهای روی منقل، فضا را پر کرده است، همه منتظرند و به سر خیابان، چشم دوخته‌اند.

 

ماشینی ظاهر می‌شود و پشت سرش ماشین‌های دیگر، بوق‌زنان وارد می‌شوند. ماشین جلویی می‌ایستد. مردم به سمت در می‌آیند. در باز می‌شود و مردی تکیده و لاغر، با صورتی خسته و رنجور از ماشین پیاده می‌شود. مردم با سلام و صلوات بلندش می‌کنند و بر دوش می‌برندش. دم در خانه، گوسفندی برایش قربانی می‌کنند. عزیزانش به استقبالش می‌آیند و لحظه‌ای ذکر صلوات و تکبیر قطع نمی‌شود. می‌پرسی: «او کیست؟ این‌جا چه خبر است؟»

می‌گوید: «مگر خبر نداری؟ آزاده است.»

پارچة بالای خانه را نشانت می‌دهد، نوشته است: «بازگشت دلاورانة آزادة سرفراز را به وطن گرامی می‌داریم.»

همه می‌خواهند از اتفاقات دوران اسارت بدانند و اسیر خسته است ولی به خاطرات، اشک و لبخندها نمی‌شود وعدة فردا را داد. آن شب و شب‌های بعد از آن، دیدوبازدیدها و مرور خاطرات تمام می‌شود. نه، تمام نمی‌شود. تازه اول ماجراست!

آن روزهای زیبا و ماندگار گذشته، اما تا به حال از خود پرسیده‌ایم «چه خبر از آزادگان؟» اصلاً این دلاوران کجای زندگی ما یا بهتر بگویم کجای جامعه هستند؟ چه‌قدر در رسانه‌ها از این مردان صبور یاد می‌شود؟ چرا با این‌که همه فکر می‌کنند همة آزادگان از امتیازات خود سود برده‌اند، هنوز شاهد رنج‌شان هستیم؟ چرا به جز معدودی از آزادگان، بقیه از شرایط خوبی برخوردار نیستند؟ سال‌ها دور از وطن، در شکنجه و اسارت زندگی کردن، آن ‌هم برای وطن، با چه پاداشی قابل جبران است؟

اگر به قهرمانان جنگ‌ها در دیگر ملل نگاهی بیاندازیم، درخواهیم یافت که حمایت از حقوق این مردان، امری جهانی است؛ چه این‌که کشوری مثل آمریکا، از جنایتکاران جنگی خود در ویتنام، به‌عنوان قهرمان ملی تجلیل کرده و می‌کند. پس در برابر مردان مردی که جوان‌مردانه، پای دفاع از میهن ایستادند و پس از اسارت هم در خاک دشمن با صبر و استقامت، کمر دشمن را شکستند، چه حقی به گردنمان است؟ آیا وضعیت امروز، شایستة این عزیزان است؟ مشکل کار در کجاست؟ کوتاهی از کیست؟

برای پاسخ به این مطلب باید گفت که، همه به نوعی مقصریم. مسئولان، مردم و خودِ آزادگان، اضلاع مثلثی را تشکیل می‌دهند که همه در آن نقش دارند.

مسئولان؛ شاید پرمشغله و کم‌حواس

مسئولان همان‌طور که پیداست، در قبال مجموعه‌ای که به آن‌ها سپرده شده، مسئولند و باید برای کوتاهی در انجام وظیفة خود، مورد سؤال و بازخواست قرار بگیرند. وقتی که این فرد در نظام اسلامی مسئولیت داشته باشند، وظیفه‌ای مضاعف نسبت به نظام بر دوششان خواهد بود.

وظیفة نظارت بر امور آزادگان و حمایت از آن‌ها از سویی وظیفة نشر شهامت‌ها، از خودگذشتگی‌ها و... این قشر از ایثارگران، دو وظیفة مهمی است که کم‌تر به آن توجه شده است؛ انگار آزادگان بین دفاتر و زونکن‌های این مسئولان، گم شده‌اند. البته حتماً کارهایی برای نیل به این اهداف و اجرای این وظایف شده است، اما غفلت از احوال این قشر، هنوز هم بیش‌تر از اقشار دیگر احساس می‌شود. از همة این‌ها آزاردهنده‌تر، ریخت‌وپاش‌هایی است که به نام آزادگان و به کام دیگران انجام می‌شود؛ هزینه‌هایی که خرج می‌شود، ولی فایده‌ای برای آزادگان ندارد.

مردم؛ خون‌گرم و باصفا، اما فراموشکار

قهرمان، قهرمان است، چه بمیرد، چه زنده باشد؛ اما مرگ یک قهرمان روزی است که فراموش شود و قهرمان واقعی کسی است که در فراموشی مردم هم قهرمانانه بایستد.

اسرای جنگ تحمیلی، شاهد خوبی برای این جمله‌ها هستند؛ مردانی که در اوج رنج و فشار، از پا ننشستند و سرافرازانه به میهن بازگشتند.

اسارت از نظر بسیاری، با ذلت و خفت مساوی است. وقتی در دست دشمن اسیر باشی، بازیچه‌ای خواهی بود که همة اختیارت در دست دشمن است؛ حتی مردن یا زنده ماندنت.

انصافاً چه در جنگ، چه پس از آن، مردم همواره در میدان انقلاب بودند و هستند، اما نباید قهرمانان واقعی خویش را فراموش کنند. بسیاری از مردم به دلیل وجود شایعات و یا قوانین اعلام‌شده‌ای ـ‌که البته اجرا هم نمی‌شود‌ـ به این باور رسیده‌اند که آزادگان غرق در امتیازات و هدایای ملی و دولتی هستند، اما حقیقت این است که بسیاری از آزادگان هنوز هم با مشکلات جدی مواجه‌اند و این وظیفة یک ملت است که قهرمانانش را گرامی بدارد. البته ناگفته نماند که اگر مردم فراموشکار شده‌اند، نخبگان، هنرمندان و اهل قلم بیش‌ترین کوتاهی را کرده‌اند.

باز هم با مقایسه‌ای ساده می‌توان دید که در دنیای غرب، چه‌گونه از اسیر متجاوز خود قهرمان ملی می‌سازند و اگر آن‌ها در باطل خود محکمند، ما نباید در حق خود سست باشیم. این وظیفه ـ‌توجه و نشر خاطرات و اخبار آزادگان‌ـ به گردن همة ماست. با نگاهی گذرا می‌توان به کنه این واقعیت پی برد که در قبال قهرمانان خویش کوتاهی کرده‌ایم. در حوزة کتاب و نشر، تعداد آثار فاخر بسیار کم است. در حوزة فیلم هم پیش از فیلم «اخراجی‌های 2» که نگاهی نسبتاً طنز به اسارت داشت، فیلم «مردی از جنس بلور» و از جهاتی فیلم «بوی پیراهن یوسف»، آن هم در دهة 70 تولید شد و دیگر هیچ! در حوزة سایبری، وبلاگی مانند «اردوگاه تکریت 11» ‌ـ‌آن‌هم با بودجه و امکانات شخصی‌ـ با متوسط روزانة 3 پست، فعال‌تر از سایتی چون «پیام آزادگان» با بودجة مناسب و دولتی ظاهر شده است.

اما آزادگان

پس از گذشت سال‌ها از اسارت، منطقی بود که زمانی بگذرد تا آزادگان با شرایط جدید هم‌آهنگ شوند و جایگاه شغلی و زندگی خود را در جامعه تثبیت کنند، اما پس از گذشت قریب به بیست سال، هنوز هم شاهدیم که تعداد آزادگانی که برای نشر خاطرات خود تلاش کرده‌اند کم‌اند. به بیان ساده‌تر، حتی خود آزادگان در پیچ‌وخم زندگی محو شده‌اند و فراموشکارانه از گنجینه‌ای که در نهانخانة دلشان داشته‌اند، گذشته‌اند.

شاید بتوان گفت که نه‌تنها از نظر تئوریک، این موضوع مورد بررسی قرار نگرفته است؛ بلکه احساس‌های نوستالژیکی راه‌گشا نیز محدود و محصور به یک روز در سال ‌ـ‌آن ‌هم روز بازگشت آزادگان به میهن‌ـ شده است.

تاریخ اسارت، بخشی از وجود و زندگی آزادگان و تاریخ جنگ و جبهه است و فراموش شدن این تاریخ، در واقع گم‌شدن بخشی از هویت آزادگان و جبهه و جنگ است؛ با این حال بسیاری از آزادگان به بهانه‌های مختلف ـ‌از مشغله و گرفتاری گرفته تا فرار از ریا‌ـ از پرداختن به این تاریخ طفره می‌روند و حتی برخی از خاطرات ناب و ارزشمند را با خود به دل خاک می‌برند.

امتداد



تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم