سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسین فهمیده یکی از هزاران بود

امروز سالروز شهادت حسین فهمیده است . همو که امام امت در وصف دلاوری هایش گفت: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود ... با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت و ... شربت شهادت نوشید.

در این زمینه داودآبادی می گوید :هیچ کس نه آنها را تهدید کرده بود و نه از سر جوزدگی به سوی جبهه روانه می شدند. نوجوان 13 ساله اگر از سر جوزدگی به جبهه می آمد با یک صدای گلوله یا خمپاره به خانه برمی گشت
هشتم آبان ماه روز نوجوان است. این روز به یاد شهادت یک نوجوان سیزده ساله در اولین ماههای جنگ تحمیلی، روز نوجوان نامیده شده. بیست و پنج سال پیش، در هشت آبان پنجاه و نه، «حسین فهمیده» سیزده ساله به شهادت رسید. او یکی از 36 هزار دانش آموز شهید ایرانی است.


حسین فهمیده در سال 1346 در روستای سراجه شهر قم به دنیا آمد. در بحبوحه انقلاب، حسین یازده ساله، از قم اعلامیه می آورد و در روستا پخش می کرد. حتی چندبار ضد انقلابها کتکش زده بودند تا دست از این کارها بردارد اما او منصرف نشده بود. 12 بهمن 57، در بیمارستان بود. در اثر تصادف، طحالش پاره شده بود. تا از بیمارستان مرخص شد، آنقدر اصرار کرد که پدر و مادرش، او را با برادر بزرگترش داوود، به تهران فرستادند تا حضرت امام را زیارت کند.
مدتی بعد، ضد انقلاب اوضاع کردستان را به هم ریخت. حسین مثل اسفند روی آتش شده بود. زود از طریق بسیج، خودش را به کردستان رساند اما به خاطر کمی سن و کوتاهی قد، بچه های سپاه برش گرداندند و از خانواده اش تعهد گرفتند تا دیگر به کردستان نرود.
وقتی که رژیم بعثی عراق در 31 شهریور 59 به ایران حمله کرد، حسین در خانه بند نشد. زود به راه افتاد و خودش را به خوزستان رساند. آنجا آنقدر اصرار کرد تا قبول کردند بماند. مدتی بعد با دوستش محمدرضا شمس زخمی شدند و آنها را به بیمارستان ماهشهر بردند. حسین و محمدرضا تا حالشان خوب شد، دوباره به جبهه برگشتند. اما اینبار فرمانده اجازه نمی داد حسین به خط مقدم نبرد برود.

چند روز بعد، حسین با کلی لباس و اسلحه عراقیها پیش فرمانده شان آمد. فرمانده با کمال تعجب فهمید که او اینها را با دست خالی از عراقیها غنیمت گرفته است. همین شد که به حسین اجازه داد تا دوباره به خط مقدم برگردد.
روز هشتم آبان 1359، حسین فهمیده و محمدرضا شمس، در نزدیکترین سنگرها به دشمن، کنار هم بودند. محمدرضا مجروح شده بود و حسین، با هر جان کندنی که بود، دوستش را به عقب رساند تا مداوا شود.

اما حسین فهمیده در پشت خط نماند. دلش رضا نمی داد که سنگرشان را خالی بگذارد. او وقتی به سنگر رسید که پنج تانک عراقی، مغرورانه رجز می خواندند و پیش می آمدند تا رزمندگان ایرانی را محاصره کنند و بعد همه شان را به قتل برسانند.
تنها راه پیش روی حسین فهمیده، فداکردن خودش برای نجات همرزمانش بود. حسین سیزده ساله، آخرین نارنجکهای باقیمانده را به خود بست و به سمت تانکها حرکت کرد. در همین فاصله، تیری به پای حسین خورد اما او کوتاه نیامد. با همان پای زخمی، کشان کشان خودش را به اولین تانک رساند و ضامن نارنجکها را کشید.

با صدای انفجار تانک جلویی، چهار تانک دیگر ، با این خیال که رزمندگان اسلام حمله کرده اند، فرار را برقرار ترجیح دادند. بقیه رزمنده ها تازه متوجه نقشه دشمن برای محاصره شان شدند. آنها با فکر اینکه نیروی کمکی آمده، جان تازه ای گرفتند و چهار تانک درحال فرار را هم نابود کردند. مدتی بعد، نیروهای کمکی به خط مقدم رسیدند و آن قسمت را، از لوث وجود متجاوزان بعثی پاک کردند.

یکی از همان روزهای سرد پاییزی، ساعت هشت صبح، رادیو برنامه های عادی اش را قطع کرد و خبر عملیات شهادت طلبانه یک دانش آموز سیزده ساله را پخش نمود. پشت آن، پیام حضرت امام را خوانند: «رهبر ما آن طفل سیزده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود ـ که ارزشش از صدها زبان و قلم‌ ما بزرگتر است ـ با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید»
حتی تلویزیون هم، شب همین خبر را اعلام کرد. همان موقع مادر حسین گفت: «به خدا این دانش آموز حسین بوده.» پدر باور نمی کرد اما مادر باز قسم می خورد. یکی ـ دو هفته بعد، برادر محمدرضا شمس به در خانه شهید حسین فهمیده رفت و کل ماجرا را برایشان تعریف کرد و به آنها قول داد تا تکه های باقیمانده از پیکر حسین را بازگرداند تا آن را دفن کنند.
بعدها هم محمدرضا شمس شهید شد و هم داوود فهمیده. آخر خود مادر حسین، در آذر 59 گفته بود: «حاضرم در راه خدا این پسرم را هم بدهم.»


***
حسین فهمیده تنها شهید دانش آموز سیزده ساله ما نیست. «بهنام محمدی» هم یک دانش آموز دوازده ساله خرمشهری بود که در کوچه پس کوچه های شهرش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. «سحاب خیام» هم بود. دختر دانش آموز دوازده ساله سوسنگردی‌ای که آنقدر با دست خالی با بعثی ها جنگید تا آنها را عاجز کرد و بعد به شهادت رسید.
خاک جنوب ایران، از دستان کوچک 36 هزار دانش آموز شهید ایرانی، خاطره ها دارد
به مناسبت سالروز شهادت محمد حسین فهمیده، حمید داودآبادی روایت گر دفاع مقدس که خود نیز در دوران نوجوانی در جبهه ها حضور یافت در مصاحبه با « فردا » انگیزه حضور نوجوانان در صحنه های دفاع مقدس را بررسی کرد.
حمید داود آبادی روایت گر دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار سرویس فرهنگی « فردا » درباره حضور افراد کم سن و سال در جبهه ها گفت: یکی از موضوعات مهمی که توجه چندانی به آن نشده است تفاوت چشمگیر میزان سن نیروهای رژیم بعثی عراق با نیروهای خودی است. نیروهای عراقی عموماً سربازانی بودند متأهل و با سنین بالا که می بایست حتماً پنج سال در جبهه خدمت می کردند. اما این مسئله در مورد نیروهای ایرانی کاملاً متفاوت بود.

وی با بیان اینکه هیچ اجباری برای حضور افراد کم سن و سال در جبهه نبود? افزود: در ایران همه افراد از هر سنی به جبهه می رفتند. اوایل افراد زیر ?? سال را به جبهه راه نمی دادند? اما نتوانستند جلوی حضور بچه های کم سن و سال را بگیرند. بچه های کم سن و سال با زور و کلک وارد جبهه می شدند.

داودآبادی همچنین ادامه داد: هیچ کس نه آنها را تهدید کرده بود و نه از سر جوزدگی به سوی جبهه روانه می شدند. نوجوان 13 ساله اگر از سر جوزدگی به جبهه می آمد با یک صدای گلوله یا خمپاره پشیمان می شد و به خانه برمی گشت. در صورتی که این نوجوانان بمباران های شیمیایی و خوشه ای را به جان می خریدند، زخمی می شدند اما دوباره برمی گشتند.

این نویسنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه نمونه هایی مثل شهید فهمیده درجنگ کم نبودند? گفت: اگر زندگی شهدا را مطالعه کنیم می بینیم که حسین فهیمده یکی از هزاران بود. جالب است که یک نوجوان 15 ساله انقلاب را برای خودش می دانست و با جان و دل از آن دفاع می کرد. خود من در 15 سالگی به جنگ رفتم. از تنهایی و شب و تاریکی می ترسیدم? اما وقتی رفتم دیگر نتوانستم برگردم. می دانستم شیمیایی شدن یعنی چه حتی آن زمان که گلوله توی پایم خورد نتوانستم از جنگ چشم بپوشم.
التماس دعا



تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم