سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشتاری خواندنی از سعید قاسمی پیرامون سردار اسطوره‌ای جبهه‎ی مستضعفین(قسمت اول)

احمد متوسلیان؛ فرمانده بی‎نشان و موسس حزب الله لبنان

نوشتاری که در پیش رو دارید، متنی است از مهندس سعید قاسمی، یکی از همرزمان سردارجاویدالاثر حاج احمد متوسلیان که سال گذشته و در آستانه سالگرد ربوده شدن وی و سه دیپلمات ایرانی در لبنان به رشته تحریر درآمده است. نظر به حضور سعید قاسمی در سالیان پررنج مبارزه از جبهه های کردستان تا جنوب کشور و سپس سوریه و لبنان، در کنار این سردار اسطوره ای جبهه مستضعفین، این نوشتار خواندنی، مجددا به دوستداران حاج احمد متوسلیان تقدیم می شود.

چهاردیپلمات دربند رژیم اشغالگر قدس



یک قوم تو را شهید می‌خوانند
یک قوم تو را اسیر می‌دانند

اما چه کنم که ناجوانمردان
تصویر تو را زخویش می‌رانند

مرحوم محمد رضا آقاسی


اشاره

به‌راستی که «انتظار» چه سخت است و نیز چشم به راه بودن عزیزی که حاضری برای دیدنش جانت را هم بدهی. همانند «یعقوب» که سالها چشم انتظار «یوسف» بود هم به کهف دل و هم به اشک چشم. تو گوئی این تقدیر آدمیزاد است، انتظار را می گویم. چرا که خداوند قامت دین و عزت بندگانش را بر قیام مومنین و منتظران استوار کرده است و ذلت شان را در قعود، ودر این میان ناب ترین مکتب وحی (مذهب اهل بیت(ع)) را به‌درستی «مذهب انتظار» نامیده اند. مذهبی که پیروانش را یعقوب وار به چشم انتظاری «یوسف زهرا» فراخوانده اند. و از میان یعقوبان زمانه پر بلای ما که به ابتلای فراغ یوسفشان آزموده شدند یکی هم یعقوب داستان ماست.سردار حاج سعید قاسمی همرزم شیر در زنجیر سردار حاج احمد متوسلیان

26 سال بود که حاج غلامحسین هر روز که برای نماز صبح برمی‌خواست، نمازش را به این امید اقامه می‌کرد شاید که امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشیدش منور گردد. 26 سال بود که حاج غلامحسین صاحب قنادی متوسلیان هر روز به این امید که امروز شیرینی رهایی پسرش را خواهد پخت، کسب روزانه‌اش را آغاز می‌کرد. 26 سال بود که حاج غلامحسین امید آن را داشت که امروز دیگر خبر آزادی فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانید.



زمزمه هر روزه حاج غلامحسین در این 26 سال با خود این بیت حافظ بود که:

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

26 سال که برای او 26 سال حسرت بود، رنج بود، آب شدن بود، 26 سال سوختن و دم برنیاوردن و 26 سال داغ فراغ فرزند بر دل. 26 سالی که شاه بیت دعاهای شب و روز پدر این بیت بود که:

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

فرزندی که 26 سال پیش برای ادای تکلیف و مأموریتی که ولی امر زمانه، انقلاب و نظام بر دوشش نهاده بود و به منظور جهاد با فرزندان صهیونیست آل یهودا و دفاع از مردمان مظلوم و رنج دیده سرزمین سدر و سلام رنج هجرت و جهاد و نیز اسارت را به جان خرید. هجرتی بی‌بازگشت توأم با 26 سال بی خبری از سرنوشت او و همرزمانش. هجرتی برای جهاد که ثمره بزرگی بر جای نهاد. رویش شجره طیبه مقاومت اسلامی در خاک سرزمین سدر و سلام، شجره ای طیبه که ثابت کرد خانه غاصبین قدس از لانه عنکبوت هم سست تر است.

احمد اگرچه نیامد اما حاج غلامحسین رفت. حاج غلامحسین در این 26 سال هم‌چون پروانه در شعله‌های آتش اشتیاق وصل احمد سوخت تا به مقام فناء رسید و اگرچه به وصل احمد نرسید اما به وصل خدای احمد رسید و این چنین شد که «حاج غلامحسین متوسلیان» در شب شانزدهم خرداد ماه 1387 دعوت حق را لبیک گفت و به ملکوت خدا پیوست.

داستان یوسفان گمگشته سرزمین ما هنوز به سرانجامی نرسیده است و پدرانی «یعقوب وار» چشم انتظارند آنچنان که گاه این چشم انتظاری با ملک مرگ پیوند می خورد و بوی پیراهن به جای عطر یاس به بوی کافور تبدیل می شود. سالگرد اسارت 4 دیپلمات، بهانه‌ای شد تا دیگربار خاطره شیر در زنجیر، حیدر کرار رزمندگان صف‌شکن سپاه خمینی(ره)، علمدار رشید تیپ خیبرشکن 27 محمد رسول‌الله(ص) و فاتح خرمشهر، «حاج احمد متوسلیان» از بایگانی به‌در آید. همو که اگر امیرمؤمنان در وصف «مالک اشتر نخعی» سردار بی بدیل سپاهش فرمود «انه سیف من سیوف الله» هم بر این قیاس می‌توان احمد را نیز «شمشیری از شمشیرهای خمینی» انگاشت. مرد غریبی که هنوز از یادها نرفته است با آنکه تا هم امروز پیش از 9826 روز از اسارت‌اش در دستان فرزندان صهیونیست آل یهودا می‌گذرد. مردی که کافی بود تا فقط یکبار طعم هم‌نفسی با او را چشیده باشی تا حلاوت آن هم نفسی مانع از آن شود که او را از لوح ضمیردلت پاک کنی و بر آن باشی، تا حلاوت یادش را هماره با خود داشته باشی و نه یادش را، که صلابتش را، مهر و عطوفتش را، چشمان نافذ و پر از شرمش را، تدبیر و درایتش را و مهمتر از همه ولایت پذیریش را.

این نوشتار در حکم «یادکرد» و غبارروبی از یاد و خاطره حاج احمد متوسلیان است. مردی که به شهادت کارنامه عملیاتی و جهادی‌‌اش، به مثابه زبده‌ترین و نخبه‌ترین فرمانده عملیاتی و رزمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا مقطع اسارتش توانست تیپ تازه تأسیس «محمد رسول‌الله (ص)» را به مرتبه و مقام زبده‌ترین و برترین یگان رزمی سپاه پاسداران برکشد و این جایگاه را طی 2 عملیات غرورآفرین «فتح‌المبین» و «الی‌بیت‌المقدس» تثبیت نماید. مردی که با چنین کارنامه درخشان و بی نظیری در عداد بی‌ادعاترین و متواضع‌ترین فرماندهان جنگ قرار داشت و به چیزی جز ادای تکلیف و اجرای امر ولی تا پای جان نمی‌اندیشید.

این قلم مناسب دید در سالگرد اسارت احمد و در پاسخ به روایت مغشوش، نادرست، تجدیدنظرطلبانه و شبهه افکنانه یکی از نامزدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری که از قضا خود در آن زمان از مسئولین ارشد اجرایی کشور و دست اندر کار آن قضایا بوده است، یک‌بار برای همیشه این مهم را به انجام رساند. حقیقت احمد متوسلیان و حرکت ولایی و ایمانی‌اش و نیز حقیقت امامِ احمد تابناک‌تر و تابنده‌تر از آنست که مغرضان و کج اندیشان بتوانند در پی تکذیبش بر آیند که « شجره طیبه» ای را ماند که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء».

لبنان سرزمین بی‌دفاع

26 سال پیش از این در روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد ماه 1361 و درست 12 روز پس از فتح عظیم خرمشهر در عملیات «الی بیت‌المقدس» که از نظر استراتژیست های جهانی به مثابه شکسته شدن ستون فقرات ارتش بعث صدام حسین تکریتی تلقی شد، رژیم صیهونیستی طی عملیاتی تحت عنوان «صلح برای الجلیل» خاک لبنان بی‌دفاع را از زمین، هوا و دریا را مورد هجومی سرتاسری و همه جانبه قرار داد. حمله‌ای تهاجمی که بر اساس دکترین نظامی ارتش فاشیستی نازی‌ها در جنگ بین‌الملل دوم تحت عنوان «حمله برق‌آسا»BLITZKRIEG طراحی شده بود. استراتژی نظامی که اساس آن بر 2 ستون «آتشباری پر حجم وسنگین» وحملات گسترده و برق‌آسای زمینی استوار بود.سردار حاج سعید قاسمی

حمله زمانی آغاز شد که ژنرال «آریل شارون» وزیر جنگ دولت مناخیم بگین در حالی که در کنیسای مرکزی بیت‌المقدس «تفیلیم» (لباس مذهبی یهود در هنگام ادای نماز یومیه) بر تن کرده و مشغول انجام «تفیلای» (نماز) یهود بود، واژه عبرانی «اورانی» (به معنای درخت سدر) بر زبان آورد، واژه ای که همان رمز آغاز عملیات صلح برای الجلیل بود، واین یعنی آغاز حمله همه جانبه به لبنان بی دفاع.

طرح عملیات تهاجمی چنین بود که نیروی هوایی رژیم صیهونیستی IAF،310 فروند جنگنده شامل انواع فانتوم F-4ایگل 15-F و فالکنF-16 و هم‌چنین جنگنده‌های «کفیر» ساخت اسرائیل را در کنار 7 لشکر از 9 لشکر زرهی نیروهای زمینی اسرائیل را که به‌وسیله 4 تیپ ویژه و نیرو مخصوص «گولانی»، «گیوعاتی»، «ناخال» و «تزانهانیم» (چترباز) تقویت شده بود، سامان داده بود، به انضمام تمامی ناوگان دریایی ارتش صیهونیستی. تهاجم زمینی در 4 محور عملیاتی از جنوب لبنان آغاز شد و قرار بود تا قلب بیروت پیش تازد و با تصرف بیروت کار را به اتمام رساند و این یعنی تصرف دومین پایتخت اسلامی پس از قدس شریف به‌دست صیهونیست‌ها.

دولت بگین از زبان آریل شاورن طی یک کنفرانس مطبوعاتی اهداف خود از تهاجم به لبنان را چنین بیان می‌کند:

1-اخراج چریک‌های سازمان آزادیبخش فلسطین PLO از لبنان.

2-ایجاد منطقه‌ای امنیتی به وسعت 40 کیلومتر مربع در منطقه مشترک بین لبنان و فلسطین.

3-روی کار آوردن حکومتی دست نشانده در لبنان و منعقد کردن قرارداد جداگانه‌ای مانند کمپ دیوید با آن.

جالب آنکه اسرائیل از حیث زمانی، هنگامی حمله را آغاز کرد که جهانیان سرتا پا سرگرم خیمه شب‌بازی بازی‌های جام جهانی فوتبال در اسپانیا بودند و لذا اسرائیل از این غفلت جهانیان به خوبی سود جست. (آنچنانکه 24 سال بعد در هنگام جام جهانی فوتبال 2006 هجوم به غزه و لبنان را در جنگ 33 روزه سامان داد)

اما حقیقت آن بود که اهداف تهاجم به لبنان به اهداف فوق محدود نبود و این تنها ظاهر قضیه بود. حقیقت آن بود که رژیم صهیونیستی و حامی جهانی‌اش ایالات متحده امریکا و نیز غرب، مقاصد پیچیده‌تر و خطرناک‌تری را تعقیب می‌کردند. درست یک هفته پیش از آغاز تهاجم یعنی در روز نهم خرداد 1361 (29 می 1982) ژنرال الکساندرهیگ وزیر خارجه وقت امریکا طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی «استراتژی بین‌المللی» امریکا را معطوف به حل 3 بحران بین‌المللی اعلام کرد؛

نخست حل «بحران جنگ ایران و عراق».هیگ اعلام کرد اکنون ایران، ارتش عراق را از شهرهای اشغالی خود از جمله بندر خرمشهر به بیرون رانده و قادر به ورود به خاک عراق می‌باشد و دولت پرزیدنت «صدام حسین» به عنوان دوست ما در خاورمیانه در خطر تهاجم امواج انسانی نیروهای «آیت‌الله خمینی» هستند و این بحران باید هرچه زودتر به نفع ما پایان پذیرد.

بحران دوم، ا حتمال شکل‌گیری یک جریان مکنده جدید بین‌المللی که موجبات اتحاد کشورهای منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را در جهتی مذهبی فراهم آورده و امنیت ملی ایالات متحده امریکا را به خطر بیاندازد؛

و بحران سوم، مشکل حضور نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ 7 ساله داخلی در لبنان که فجایع عظیم انسانی را ایجاد کرده که دولت ایالت متحده، تمام توان خود را برای اتمام این بحران به کار خواهد بست. (منبع ش 3، ص 133-132)

در واکنشی کم‌سابقه نسبت به این سخنان هیگ، «اسحاق شامیر» وزیر خارجه کابینه بگین، از طریق سفیر حکومت صیهونیستی در واشنگتن یادداشت اعتراض‌آمیز دولت صهیونیستی را به وزارت خارجه امریکا تحویل می دهد. مهمترین بخش پیام مزبور این است که چرا اسرار و اهداف نظامی دولت اسرائیل در تریبون‌های عمومی آن هم از طریق شخص وزیر خارجه ایالات متحده امریکا فاش می‌شود؟ (همان ص 133)

آنچه از زبان هیگ خارج شد، در کنار فتح بزرگ خرمشهر و شکسته شدن کمر ارتش عراق و دژهای حزب بعث در برابر امواج نورانی انقلاب خمینی به خوبی روشنگر آن بود که در حقیقت تهاجم اسرائیل به لبنان در پی چه بود و چه هدفی را دنبال می‌کرد؟

اما بهانه این تهاجم که از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی آن آغاز شده بود، در نیمه شب پنجشنبه 13 خرداد ماه 1361 (3 ژوئن 1982) فراهم آمد، آن هنگام که «شلوموآرگوف» سفیر تل آویو در لندن، در خارج از هتل «دورچستر» لندن با گلوله‌های نیروهای گروه «ابونضال» به زمین دوخته شد.

ابونضال (صبری البنا) عضو پیشین سازمان آزادیبخش فلسطین، یکی از تندروترین و افراطی‌ترین عناصر این سازمان به شمار می‌آمد که از سوی دولت بعث عراق حمایت می‌شد و نیز به دلیل مخالفت با رهبری عرفات از این سازمان انشعاب کرد و با تأسیس «سازمان اقدام انقلابی» بیش از پیش خود را به رژیم بعث عراق نزدیک ساخت. از همان نخستین ساعات حمله این گروه به سفیر اسرائیل در لندن، اینگونه به نظر می‌رسید که این ترور دقیقاً به خاطر ایجاد انگیزه‌ای برای حمله ارتش اسرائیل علیه نیروها و پایگاه‌های عرفات در لبنان طراحی شده بود. نام یاسر عرفات و دیگر رهبران ساف همواره در لیست ترور گروه ابونضال قرار داشت و این در حالی بود که روابط این گروه با ساف به حدی خصمانه بود که حکم قتل ابونضال نیز از سوی عرفات صادر شده بود. از دیگرسو تحلیل‌گران بر این باور بودند که این ترور نمی‌توانسته است بدون سرانگشت اشاره رژیم بعث صدام حسین به گروه ابونضال انجام پذیرد.

مناخیم بگین بی‌آنکه به انکار دخالت عرفات در این اقدام و محکوم کردن آن از سوی عرفات اهمیت دهد، فردای حادثه، کابینه امنیتی- سیاسی تل آویو را به جلسه‌ای اضطراری فراخوانده و تصمیمی را که از قبل اتخاذ شده و تنها به دنبال بهانه‌ای بود تا آ ن را رسماً اعلان نماید، پس از پایان جلسه‌ اعلام کرد: «حمله به لبنان».

تو گویی همه چیز بر اساس سناریویی از قبل نوشته شده پیش می‌رفت، سناریویی با مشارکت امریکا، اسرائیل، رژیم بعث عراق، دولت‌های مرتجع عرب و نیز کشورهای اروپایی. چنانچه 9 ماه بعد، روزنامه «گاردین چاپ لندن روز دوشنبه 7 مارس 1983 چنین نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بیندازد و به این وسیله به تحریک اسرائیل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهیونیستی» بهانه ای جهت قطع جنگ با ایران قرار دهد...» گاردین همچنین تأکید کرد: «نائو روزان رئیس گروه تروریستی، سرهنگ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق می‌باشد ولی در اعترافات خود اظهار داشته است که واحد گروه تروریستی ابونضال را که مأموریت ترور سفیر اسرائیل را بر عهده داشت، رهبری می‌کرده است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته‌ها و اهداف رژیم صدام همخوانی‌ داشته باشد». (منبع ش 4 ص 23)

ارتش صیهونیستی توانست در مدت یک هفته در 4 محور عملیاتی به بیروت رسیده و آن را به محاصره کامل خود در آورد. محور غربی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «استحاق مردخای»، محور مرکزی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «آویگدور کالاهانی»، محور دوم مرکزی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «مناخیم اینان» و محور شرقی شامل 2 لشکر به فرماندهی ژنرال «آویگدور بن گال»، به انضمام یک محور دریایی به فرماندهی ژنرال «عاموس یارون». سرانجام ژنرال آریل شارون با تانک‌هایش به بیروت رسید و وارد دفتر کار فرمانده ژاندارمری لبنان در سرای قدیمی واقع در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری در «بعبدا» پایتخت قدیمی جبل لبنان در حومه بیروت شد. (منبع 4 ص 32)

در این میان تنها بیروت غربی (منطقه سلمان نشین) خاصه جنوب بیروت یعنی منطقه «ضاحیه» (منطقه شیعه نشین بیروت) بود که در مقابل ارتش صهیونیستی سنگرهای مقاومت را برپا کرده بود. بیشترین مقاومت‌ در محله «خلده» در ضاحیه صورت گرفت، یک ماه پس از محاصره بیروت، مقاومت ضامیه خاصه «خلده» هنوز ارتش اسرائیل را زمین‌گیر ساخته بود و جلوی پیشروی و تصرف کامل بیروت را گرفته بود. فرماندهی این نیروها بر عهده جوانی 26 ساله به نام «سید عباس موسوی» بود.

آنچه در این میان شگفت‌آوربود، سکوت معنادار کشورهای عربی در برابر تجاوز اسرائیل به لبنان بود. در توضیح این مهم باید متذکر شد که درجهت فراهم شدن امکان هجوم غافلگیرانه به لبنان، «مناخیم بگین» در یک پیمان به کلی محرمانه، از «حسنی مبارک» رئیس‌جمهور مصر تعهد گرفت که در صورت جابجایی 3 لشکر زرهی ارتش صهیونیستی در صحرای سینا به شمال فلسطین جهت حمله به لبنان، جمهوری عربی مصر، هیچ‌گونه تحرک نظامی حتی در حد شلیک یک گلوله انجام ندهد.

در عربستان نیز، این مهد سنتی ارتجاع عرب نیز با توجه به حضور «ملک خالد» به عنوان پادشاه حکومت سعودی، فردی که امکان داشت پس از آغاز تهاجم، به دلیل گرایشات ناسیونالیستی خود، واکنشی ولو هرچند ضعیف مغایر با منافع امریکایی‌ها انجام دهد، در روزهای آغازین حمله به نحو مشکوکی مرد و ولیعهد «فهد» به مثابه عنصری به شدت نزدیک به امریکا زمام پادشاهی ثروتمندترین کشور عربی شرق میانه را بر عهده گرفت. مضاف بر آنکه دولت‌های عربی در تهیه دستور کار اجلاس کنفرانس سران عرب، هم و غم خود را در حمایت هر چه بیشتر از «صدام» و حفاظت دروازه شرقی جهان عرب را در برابر «خطر ایران خمینی» مصروف کردند. جالب آنکه در هنگامه تجاوز به لبنان، رسانه‌های گروهی جهان به عادت معمول خود در استقبال از سالروز به اصطلاح واقعه «هولوکاست» چند هفته‌ای بود که مظلوم نمایی بسیار شدید یهودیان یا همان دروغ بزرگ «6 میلیون قربانی یهود» را در دستور اصلی خود قرار داده بودند. (منبع ش 3 ص 131)





تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم