سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیدمرتضی
شنبه 90/1/20 | رحیمی

                                                    سیدمرتضی و مخالفانش

سید مرتضی آوینی گنگ خواب دیده ای بود که در زمانه خویش فهم نمی شد و حتی باید گفت هنوز هم دوره فهم تفکر او فرانرسیده است؛ چه اینکه از سوی دشمن و دوست، به غلط دوست و دشمن تلقی می شد و هنوز می شود. سعه وجودی او به مثابه یک تئوریسین فرهنگی در عالم نظر و به عنوان یک عنصر فرهنگی در عالم عمل، به اندازه ای بود که بسیاری نمی توانستند ملاحظات نظری و عملی دخیل در عقاید و مواضع او را فهم کنند.

این مخالفت ها گاه پایه نظری داشت؛ چنانکه انتلکتوئل ها و شبه روشنفکران در نشریات شان و یا مثلا در سمینار سینمای پس از انقلاب با او مخالفت می کردند؛ گاه نیز از سوی کسانی ابراز می شد که اگرچه همچون او مسلک انقلابی داشتند اما در انتخاب طریق اشتباهات فاحشی کرده بودند و از گزند تیزی نگرش آوینی در امان نمانده بودند. از همین گروه دوم نیز کسانی بودند که بواسطه بهره مند نبودن از عمق نظری و فرهنگی سیدمرتضی و یا فی المثل دانش سینمایی او، از پایگاهی ایدئولوژیک و سیاسی در برابر او می ایستادند. هر چه بود سیدمرتضی به نحوی غریبانه درهمه این موارد مظلوم واقع می شد و او تا مرگ این مظلومیت را به همراه خود داشت و اگر نبود که مولایش او را «سید شهیدان اهل قلم» بنامد معلوم نبود که این حجاب مظلومیت هنوز برطرف شده باشد. در این بین البته او شمع جمع حلقه ای از یاران و مریدان بود که همگی از اهل مجاهدت و فضل و علم و نبوغ بودند.

آوینی این اواخر کارش به جایی رسیده بود که پس از سال ها کار مستندسازی در جهاد و تلویزیون از آنجا خارج و یا شاید اخراج شده بود و حالا پس از چند سال کار مطبوعاتی و سینمایی در حوزه هنری، دیگر طاقت ماندن نداشت و به دوستانش گفته بود بعد از عید از حوزه هنری می روم و البته رفت اما برای همیشه و از قتلگاه فکه! همچنین، این اواخر فضای مطبوعاتی سنگینی از دو جناح روشنفکران ضد انقلاب و نیز گروهی مدافعان خشک مغز و سیاست پیشه نظام علیه او رقم خورده بود. در کنار این ها، حتی جایی مانند «هیات اسلامی هنرمندان» نیز دیگر تحمل مرتضی را نداشت. و مگر چه کسی پا به پای او در سلوک نظری به مرتبه ای رسیده بود که مبنای دفاع او از «هیچکاک» را بفهمد و مبنای مخالفت او با «توسعه» و «تمدن غرب». این سرنوشت کسی بود که دستاوردهای نظری اش در حوزه فلسفه سینما و شاهکارهای سینمایی اش درحوزه مستندسازی، داستان نامکرری بود که پس از مرگش از جریان افتاد و حتی کسانی از دوستان و شاگردانش نتوانستند بر بنای عظیمی که او برساخته بود، بخش درخوری بیفزایند. قلم و اندیشه مرتضی در حوزه فرهنگی و سیاسی نیز بر زمین ماند و علی رغم همه پاسداشتهای سالانه، اکنون دیگر او تبدیل به یک نوستالژی شده که بیش از همیشه در حجاب رفته و در غربت مانده.

سخن گفتن از دشمنی ها با این سید شهید اهل قلم و تفکر این روزها و سال ها تبدیل به مد جلسات پاسداشت او شده است و البته این مسئله همواره به شکلی سیاسی و ناظر به مصادیق و افراد و فارغ از مبانی و اندیشه ها بوده است. بی تردید این یک مسیر انحرافی است؛ چه اینکه ممکن است کسی از مخالفان صادق سید مرتضی اکنون در طریق او گام بگذارد و کسانی از منسوبان و نزدیکان او در طریق مخالفش. ملاک حال فعلی افراد است و اگر سیدمرتضی آوینی نماد «هنرمند متفکر انقلابی» است، خوب است به اندیشه ها نظر کنیم و در مروری که در این یادداشت بر مخالفت ها با مرتضی داریم، به مبانی اختلاف نظر کنیم و نه طرفین آن.

او چه آنگاه که برای محرومین فیلم ساخت و چه آنگاه که برای رزمندگان، به مذاق برخی خوش نیامد. شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد. "گروه جهاد" تشکیل می شود. سید مرتضی آوینی در زندگی نامه خودنوشت، هدف از تشکیل گروه را اینگونه شرح می دهد: «ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با خوانین گرفتیم.»

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد. در این بین گاهی گروه به دلیل از دست دادن اعضایی که بتوانند در خط مقدم مستندسازی کنند، مجبور به عقب نشینی به شهر می شد و البته در شهر تاب نمی آورد و به نقاط محروم میرفت تا از مستضعفین انقلاب بیشتر سخن به میان بیاد و گرد فراموشی در این حین و بین از چهره شان زدوده شود.

واکنش ها به مستندسازی از محرومیت ها

سال 61، پس از آنکه آوینی و تیم همراهش مستند «بشاگرد دیار فراموشی» را تولید می کند، این مستند مثل بمب در جامعه صدا می کند. فیلمی که در آن مردم نقاط دورافتاده بشاگرد، جلوی ماشین جهاد، علوفه می گذارند و هیچ جاده ای به محل زندگی آنها وجود ندارد.

همین تیم که به کار مستندسازی جنگ نیز مشغول بود، ضمنا به مناطق محروم نیز سرک می کشید و در کنار مستند بشاگرد، کارهایی مثل «هفت قصه از بلوچستان» را هم تولید کرده بود. اما کمی بعد حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در واکنش به این مستندها اعتراض کرد که: «چرا از بدبختی و مصیبت حرف می‌زنید؟»

آقای همایون فر به عنوان کسی که 12 سال همراه مرتضی بوده و به گفته خودش بعضی روزها تا 18 ساعت کنار او در تکاپو بوده، ادامه ماجرا را اینگونه تعریف می کند: «مرتضی بر این بود که گفته های آقای هاشمی درست است و باید به نحوی استمالت جست؛ البته از انقلاب، نه از آقای هاشمی. فکر می کرد شاید در این مورد کوتاهی شده که درباره فعالیت های مثبتی که برای مستضعفان انجام شده، فیلمی ساخته نشده‌است. از این رو وی یک مستند تک قسمتی به نام «بشاگرد دیگر دیار فراموشی نیست» ساخت که توانست تا حدی اثرات منفی فیلم تکان دهنده «بشاگرد دیار فراموشی» را جبران کند.»

همایونفر در باب تفاوت این دو مستند به نکته دیگری هم اشاره می کند: «اما دیگر آن اثر، اثر هنری نشد چرا که واقعاً از دل مرتضی برنیامده بود و صرفاً نوعی انجام وظیفه بود. از آن دوره یک اثر دیگر هم باقی است که تنها برای انجام وظیفه ساخته شده و یک اثر هنری محسوب نمی شود.»

یکی از دلایلی که او در این مقطع زمانی نسبتا کوتاه، کار مستند سازی جنگ را رها می کند، این است که او تیمی ندارد که بتواند در خط مقدم دفاع با آنها به کار مستندسازی جنگ ادامه دهد.

اما در این دوره علاوه بر سیاستمداران، جهاد سازندگی و تلویزیون هم توقعات و انتقادات خودشان را نسبت به مرتضی طرح می کنند. سازمان جهاد سازندگی انتظار دارد در کنار نمایش فقر و محرومیت، تلاشهای جهادگران مردمی نیز به نمایش گذارده شود؛ چیزی که البته توقع بی جایی نیست و حتی شش ماه وقت مرتضی آوینی را می گیرد و اثر 69 دقیقه ای «قیام لله» نیمی از سال 63 را به خود اختصاص می دهد.

ماجرای آوینی و جهاد سازندگی با پایان جنگ، پایان نمی گیرد. همایونفر ماجرای به هم زدن مرتضی با جهاد و تلویزیون را به این شکل تعریف می کند: «اواخر سال 69، من، مرتضی آوینی و چند نفر دیگر به این نتیجه رسیدیم که نمی‌توانیم به کار با جهاد تلویزیون که هم به جهاد و هم به تلویزیون وابسته بود، ادامه دهیم. ما نتوانستیم با غلامرضا فروزش که آقای هاشمی او را به عنوان وزیر جهاد معرفی کرده بود، به تفاهم برسیم. فروزشی که وزیر جهاد شد، همان کسی نبود که ما زمان جنگ می شناختیم. جهاد تلویزیون و مدیران جهاد می گفتند: «ما دیگر نمی‌خواهیم شما درباره ارزش‌های انقلاب اسلامی به مفهومی که به جنگ و صدور انقلاب پرداختید، کار کنید. شما یک واحد وابسته به جهاد سازندگی هستید و ما می‌خواهیم الان درباره مرغ و خروس و گاو و گوسفند و کود دامی کار کنید!»

وی در ادامه می گوید: «فکر می‌کردیم وقتی آقای فروزش - که قبلاً از مسئولان جنگ بود - وزیر جهاد بشود، اتفاق‌های مثبتی می افتد اما قضیه کاملاً برعکس شد. هر کس حاضر بود گاو و گوسفندی کار کند، ماند و هر کس دوست نداشت، رفت! نگاه آوینی را نمی‌پسندیدند و دیگر برایشان قابل قبول نبود. بعد از بحث مفصلی که با آقای کلانتری معاونت وقت جهاد کردیم و به نتیجه‌ای نرسیدیم، قرار شد در جلسه‌ای با فروزش که وزیر بود، حرف‌هایمان را بزنیم و اتمام حجت کنیم. با آوینی پیش فروزش رفتیم موقع بازگشت، تصمیم گرفتیم از جهاد برویم. آقای فروزش حرف‌هایی را زد که ما اصلاً انتظار نداشتیم. «یا کار جدید جهاد را انجام بدهید و یا جایی بروید که فکر می‌کنید می‌توانید آنجا کار کنید.»

دست آخر سیدمرتضی آوینی در یک وضعیت برزخی میان جهاد سازندگی و گروه جهاد تلویزیون، به حوزه هنری و بیشتر به عالم نویسندگی پناه می برد تا اسیر اقتضائات بورکراتیک و سیاسی نشود.

مصائب کار با صداوسیما

از سوی دیگر سیدمرتضی در جبهه ای دیگر با ناملایمات دیگری روبروست. تلویزیون روی خوشی به ساخت "روایت فتح" نشان نمی دهد، خنجر و شقایق را توقیف می کند و کار را به آنجا می کشاند که آوینی کار در حوزه هنری را به هرجای دیگر ترجیح دهد و دست آخر دوباره به فرمان رهبر انقلاب برای تلویزیون و علی رغم میل تلویزیون، فیلم مستند بسازد، آنهم سری جدید "روایت فتح"!

کوتاه آمدن مدعیان انقلابی گری از موضوع انقلاب البته به بهانه سازندگی و فضای آرام کشور برای کار اقتصادی داشت رقم می خورد. آنها حتی می گفتند فضای کشور را جنگی نکنید و دیگر اینقدر از صدور انقلاب سخن نگویید. او مشابه همان سخنانی که از جهاد سازندگی می شنید، از تلویزیون هم شنیده بود. این در حالی بود که رهبر انقلاب بر استمرار فضای مستند سازی جنگ حتی پس از انقلاب نیز تاکید داشت.

در دیدار اعضای گروه روایت فتح با رهبر انقلاب که مدتی پس از شهادت مرتضی صورت می گیرد.، رهبری نکاتی را طرح می کنند که دقیقا متضاد با نگاه مدیران جهاد و تلویزیون وقت است و مسیر سیدمرتضی را تایید می کند. ایشان در این جلسه در تاریخ 11/6/1372 می گوید: «مستندسازى که من اصرار داشتم باقى بماند، به خاطر نقش ویژه‌ى آن در حفظ فضاى جنگ در کشور است؛ نه این‌که بخواهیم القاى حالت جنگى بکنیم. الان که عملاً جنگ نیست لکن ما مى‌خواهیم نگذاریم آن احساسات و حالتى که در دوران جنگ بود، از حافظه‌ها زدوده شود. باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستندسازى را ادامه دهید، به نظر من کار مهم و خوبى است. البته در مستندسازى، نقش کلام همان کارى که خود مرحوم شهید آوینى مى‌کرد خیلى مهم است.»

مقایسه این نگاه با نگاهی که وزیرجهاد دولت هاشمی داشت و یا ماجرای مخالفت محمدهاشمی ریاست وقت صداوسیما بسیار روشنگر است. یوسفعلی میرشکاک که دورانی طولانی و البته در عرصه مطبوعات همراه سیدشهید بود، می گوید: مسئولین صدا و سیما در آن زمان بارها مرتضی را از ساختن و پیگیری ساخت روایت فتح بر حذر می داشتند. برای نمونه محمد هاشمی رئیس وقت صدا و سیما به سید گفته بود که اکنون دوره سازندگی است، چرا جنگ را فراموش نمی کنی؟ مرتضی هم پاسخ داده بود که امر حضرت آقا است و باید این برنامه ها را ادامه بدهم. این حرف البته با پاسخ بی ادبانه هاشمی نسبت به شأن و جایگاه رهبری مواجه شده بود که نقلش در این نوشته صحیح نیست.

تاسیس "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" هم به فرمان مقام معظم رهبری اواخر سال 1370 صورت گرفته بود تا به کار فیلم‌سازی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود، ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح، بعد از این بود که سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیستم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

سابقه مرتضی در تلویزیون بسیار بیشتر از اینها بود. او از سال 58 و 59 بیش از یکصد فیلم ساخته بود که بعضی عناوین مهم آنها عبارتند از: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بود. محمد هاشمی، از ???? تا ???? یعنی مصادف با اوج فعالیت سیدمرتضی آوینی با تلویزیون، ریاست سازمان صدا و سیما را برعهده داشت، اما همراه خوبی برای این فعالیتها نبود.

ماجرای خنجر و شقایق

بخشی از تیم سیدمرتضی، به این نتیجه می رسند که با پتانسیل موجود فیلمسازی می شود در زمینه صدور انقلاب کار کرد و به این ترتیب مجموعه هایی مانند «نسیم حیات» درباره حزب‌ا... لبنان ساخته شد. اما بالاخره مرتضی این قبیل کارها را تعطیل کرد و به حوزه هنری پیوست. اما در آنجا نیز با اینکه غلبه با کار مطبوعاتی بود در ادامه همین اندیشه، مستندی مانند «خنجر و شقایق» تولید شد و البته هیچگاه پخش نشد.

کارهایی که در واحد تلویزیونی حوزه شروع شد، به طور رایگان برای پخش به تلویزیون می‌رفت. و محمد هاشمی موضع نشان می داد و مثلا کارهایی که به نظرش بد می رسید، برمی‌گرداند. این قضیه بیش از همه به اتوریته تلویزیون در دوران محمد هاشمی به عنوان برادر رئیس جمهور وقت بازمی گشت.

محمدعلی زم، ریاست وقت حوزه هنری اما برای پخش مجموعه «خنجر و شقایق» محصول مشترک نادر طالب‌زاده و سیدمرتضی آوینی نامه زد اما تلویزیون این برنامه را پخش نکرد. اما چون پاسخ های منفی حوزه هنری حدیث مکرر شده بود، آقای زم کوتاه نیامد و نامه‌ای به دفتر رهبری نوشت و به این رفتار تلویزیون اعتراض کرد.

همایون فر دوست و همکار شهید آوینی، مواجهه تلویزیون با این رفتار حوزه هنری را به این شکل تشریح می کند: «جریان حاکم بر تلویزیون که در اوج قدرت بود و نمی‌خواست با آقای زم مقابله کند، در موضعی سیاسی سعی کرد آوینی را تنبیه کند چون آن زمان وی مسئول رسمی واحد تلویزیونی حوزه هنری بود. کار به جایی رسید که جمعی از بچه‌های قدیمی‌تر جهاد تلویزیون را که نسبت کمتری با کارهای جنگ و روایت فتح داشتند تحریک کردند تا طی نامه‌ای اعلام کنند اساساً آوینی هیچ نسبتی با روایت فتح نداشته و مجموعه روایت فتح را ما ساخته‌ایم و آوینی کاره‌ای نبوده است!»

وی در ادامه می گوید: «آنقدر فاصله حرفه‌ای بین کارهای آوینی و چیزهایی که آنها سعی می‌کردند بسازند، زیاد بود که نمی‌شد اصلاً با هم مقایسه کرد. شاید به همین خاطر سعی کردند از آوینی انتقام بگیرند. شاید تلویزیون هم قول‌هایی به آنها داده بود. طیفی که معتقد بودند باید گفت مرتضی در روایت فتح کاره‌ای نیست، هنوز هم نظرشان عوض نشده‌است. این دو جریان موازی هم بودند و یک کار انجام می‌دادند ولی ظاهراً ارتباطی با هم نداشتند.

ماجراهای حوزه هنری و نسبت زم و آوینی

آذرماه سال 69 مرتضی آوینی سردبیر سوره شد. اما دو سه ماه نمی گذرد که محمدعلی زم که تحت فشار مطالبات سیدمحمدآوینی سوره را به مرتضی آوینی تحویل داده بود، مدیریت بخش های دیگری از حوزه هنری را نیز به سیدمرتضی تحویل می دهد. او مسئول واحد تلویزیونی سوره شد و بعدها وارد شورای فیلمنامه و تولید هم شد و به‌تدریج سایه اش بر همه بخش‌های فیلم حوزه هنری گسترده شد. توانایی بالای او در انجام دادن چندکار در کنار هم از چشم هیچکس از دوستانش پنهان نمانده بود؛ چیزی که پس از مرگش بیش از همه عیان شد و حتی رهبر انقلاب هم در دیدار خانواده به آن اشاره داشتند: «نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای باارزشی بود. ایشان معلوم می‌شود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که این‌قدر کار و این‌همه را به‌خوبی انجام می‌دادند.»

حوزه هنری در شرایطی قرار داشت که از سوی بچه مسلمان ها بایکوت شده بود. یکبار آقای زم، مخملباف را به گروهی 25 نفره که استعفا دادند و رفتند ترجیح داد و پس از آن نیز بسیاری از آنجا رفته بودند و با آنجا قهر بودند. اما با آمدن آوینی جان تازه ای بخشیده شد و روحی تازه ای در کالبد حوزه دمیده شد.

همایونفر درباره انتخاب مرتضی برای این سمت می گوید: «شاید اگر بخواهیم سوءتفاهم ایجاد کنیم باید بگوییم که آقای زم می‌خواست پشت آوینی سنگر بگیرد، کسی نتواند به او حمله کند که شما ضدانقلاب شده‌اید و روشنفکر شده‌اید و ...! و جنجالی ترین اتفاق این دوره ماجرای فیلم عروس بود.»

«زم» هیچگاه سوابق هنری و فرهنگی هم عرض با آوینی نداشت تا بر او خرده بگیریم که سلایق فرهنگی و دیدگاه‌های هنری‌اش با آوینی در تضاد بوده و مجال کار را از آوینی گرفته است. درست به همین دلیل است که آقای «زم» در اولین مصاحبه خود پس از شهادت سید مرتضی آوینی، با جسارت و بدون پرده پوشی ( و شاید از سر سادگی)می‌گوید: «من با دیدن حضور مقام معظم رهبری در تشییع جنازه شهید آوینی، «معرفت جدیدی» نسبت به ایشان دست پیدا کردم.»

آقای زم اگرچه در مباحث نظری سینما ورود نداشت اما از وقتی بحث‌های سینمای مطلوب و سینمای اسلامی توسط آوینی مطرح شد، به مخالفت با آوینی پرداخت. اینکه «سینمای اسلامی نداریم» نظری بود که آقای زم با آن مخالف بود. مرتضی البته به طور شفاف و روشن موضعش را در مجله وابسته به حوزه هنری منتشر می‌کرد، مورد نظر آقای زم نبود.

همایونفر در این مورد اینگونه توضیح می دهد که: «فشارهایی به مرتضی آمد که شاید معنی‌اش این بود که «دیگر در سوره نمان!» همه حوزه هنری آن روز هم سوره بود و واحد سینمایی و تلویزیونی. بخش‌های دیگر که اصلاً حرفی برای گفتن نداشتند. همه اینها به طور همزمان برای آوینی پیش آمد. مرتضی بار سنگینی را بر دوش می کشید. فشارها، حملات مربوط به سوره، تبلیغات مطبوعاتی، جریان تلویزیون و ... همه اینها فشارهایی بود که بر او تحمیل می‌شد.»



تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم